سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ملعون است، ملعون است دانشمندی که به سوی پادشاهی ستمگر می رود و به او در ستمش یاری می رساند [امام صادق علیه السلام]

قرنها است که انسان بدنبال کسب قدرت در تلاش است,سمبل قدرت را امروزه پول میشناسیم,در روی کره خاکی میزان قدرت پول است ,واکثریت ما قدرت مند شدن را دوست داریم,وناخودآگاه به دنبال قوی شدن هستیم ,به درستی و نادرستی وراهای کسب کاری ندارم,با توجه به عمر کوتاه ونزدیکی مرگ ,انسان به دنبال یک قدرت جاودانه ایی میگشت و الان هم به یقین میگردد,ولی آیا این
واقیعیت دارد,آیا انسان ثروتمند ,قوی و قدرتمند است ,به نظر این حقیر ثروت
یعنی امکانات و هیچ ربطی به قدرت ندارد ,قدرت در رابطه با درون انسان است ,
یعنی انسان با هیچ منبع بیرونی ومادی به قدرت نمیرسد,وقتی من و تو که دنبال
قدرت هستیم و عامل آن دربیرون از ما نیست ,کجا دنبال آن بگردیم ,اگر پول
امکانات است و قدرت نیست , قدرت به چه دردی میخورد برای چه انسانها به دنبال قوی شدن میروند ؟
برای درک بهتر با مثالی شروع میکنم, فرض کنید در ایران زندگی میکنید ,میخواهید
به کشوری دیگر مهاجرت کنید ,دو حالت را میتوان در نظر گرفت ,حالت اول اینکه
برای مهاجرت که یک امر قطعی برای شماست ,برنامه ریزی بکنید,جمع آوری
اطلاعات از منابع گوناگون ,ازبابت زبان ,آب وهوا ,فرهنگ ,دین ,کار و غیره و شروع
به یادگیری و تمرین و آموختن و غیره کنیم ,ودرحالت دوم بدون برنامه,همین طوری راهی شویم و یک مرتبه خود را در کشوری غریب ببینیم , با زبان و فرهنگ ودین
وآداب وغیره نا آشنا هستیم ,به نظر شما کدام از این حالت مطلوبتر است ,در
حالت اول با آمادگی وقدرت زندگی جدید را باتمام مشکلاتش  شروع میکنیم و آن
تمرین های گذشته ما  را در این زندگی جدید یاری میکند  و قدرت میدهد,ولی در حالت دوم وقتی خود را به کشوری که باهیچ چیزش آشنایی نداریم مهاجرت میکنیم ,زندگی بسیار بسیاربسیار سخت خواهد بود ,وانسان در آن لحظات که توان مقابله با واقعیت راندارد,بسیار ضعیف و شکننده است ,در این مثالی که زدم
 نکته مشخص اولا مهاجرت است ,و نکته دوم آماده شدن و مهیا شدن برای
 زندگی که تا به حال آنرا تجربه نکردیم ,اگر بخواهیم آنرا به زندگی امروز خودمان
معنا کنیم ,اینطور میشود که ما پول و ثروت مادی را نشانه داشتن امکانات برای
زندگی زمینی می شناسیم ولی بزرگان بزرگوار ما ,ما را به محبت و مهربانی و
صداقت وده ها نمونه دیگر تاکید کرده اند,آنهم بدون شرط و شروط ,تاکید کرده اند
برای رضای خداوند ,کار کنید ,هم برای اینکه ارتباطات دوستانه شود و هم اینکه
انسان را با قدرتمند شدن واقعی آشنا کند ,یعنی تمرین روحانی , یعنی هر
چقدر کار روحانی بی شرط انجام دهیم قدرتمندتر شده ایم ,واین درست نسبت
مستقیم دارد,این تمرین های معنوی زیبایی را در زندگی ما جاری میکند ,وهم ما
را قوی و قدرتمند و آماده برای مهاجرتی که در پیش داریم ,میکند ,یعنی هر دو سر
برد,در این حالت است که ما هم در این دنیا خوب و درست زندگی میکنیم و هم
با تمرین های معنوی زبانی نو را می آموزیم ,فرض کنید که من وشما به شهری
وارد شدیم که همه مهربانند و سخاوت مند و با صفا وغیره ,وما هیچکدام از آنها
نیستیم ,در جایی که همه می بخشند و من و تو نتوانیم ببخشیم ,آیا زندگی
دشوار نخواهد بود ,این نتوانستن ها را در همین دنیای خاکی بایستی با تمرینهای معنوی به توانستن تبدیل کرد ,خداوند بزرگ این توانایی را در درون تمام انسانها گذاشته,امیدوارم مطلب به این مهمی را در چند سطر خوب توضیح داده باشم که صدالبته همه شما بهتر از من میدانید و فرسنگها جلوتر از من در حرکت هستید
فقط عقب افتادگان از راه را فراموش نکنید , پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/2/23:: 1:40 صبح     |     () نظر

درباره واقعیت و اینکه چگونه واقعیت را ببینیم زیاد شنیدیم ,چه اشکالی بوجود
آمده که ما ارتباطمان را با  واقعیت از دست دادیم ,این یعنی چی ؟البته اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم بایستی به دوران کودکی برگردیم ,ولی به طور خلاصه اینکه ما از واقعیت یک تصویر و یک ایده آلی میسازیم ,دوست داریم واقعیتی که امروز در برابرماست آنطوری باشد که ما دوست داریم ,در نتیجه خصایص های خوب
وصفاتی را بر واقعیتی که در برابر ماست می چسبانیم,حالا دیگر ما واقعیت امروز
را نمی بینیم بلکه آنچه در این لحظه ما میبینم ,تصوراتی است که ما خود ساختیم
وهیچ ربطی هم به واقعیت ندارد ,در این لحظه ما ایده آلی ساختیم ,وهر چقدر این
ایده آل بزرگتر باشد ما از واقعیتی که از آن ایده آل ساختیم دور تر شدیم در نتیجه
الان ما در توهم فرو رفتیم ,یعنی متوهم شدیم ,در این لحظه ما شروع میکنیم به
کارهایی روی واقعیت که او مطابق آنچه ما تصور کردیم در آید ,ولی چون این امکان
پذیر نیست در نتیجه تضاد ها شروع میشوند و هر نوع تضاد با عمقی که دارد با
خودش کشمکش به ارمغان می آورد,مثلا ما از یک نفر که هر کسی میتواند باشد
نسبت به مقام و منزلتی که در پیش ما دارد ایده آلی با همه خوبی ها در ذهن
 خودمان میسازیم که وقتی در عمل با رفتارهایی از او روبرو میشویم که اصلا
مطابق آنچه در ذهن داریم  ندارد ,و این درد و رنجی را برای ما در پی دارد
که شدت رنج بستگی به اندازه دوری ما از واقعیت خواهد بود ,پس یکی از دلایل
بزرگ رنج انسان همین ساختن ایده آلی است که ما در ذهن خود میسازیم ,
واین یک مسله عمومی است یعنی تمام انسانها گرفتار آنند  ,و راهی که به نظر این حقیر میرسد, برای خلاص شدن از این رنج دایمی این است که                   ( ایده آل را به واقیعیت نزدیک کنیم),
همانگونه واقعیت را که هست ببینیم ,برای پایان تضاد و در نتیجه پایان رنج, فاصله ایده آل و واقیعت بایستی به صفر برسد ,واین باید تمرین شود راه دشواری است
ولی چاره ایی جز این برای رهایی نداریم ,آنروز که واقعیت را دیدیم ,میبینیم که هر
کسی و هر موجودی دارای دو جنبه است ,یکی خوب ویکی بد ,دیگر نه همه را
سفید میبینم و نه همه را سیاه ,میپذریم که گل رز زیبا خار هم دارد ولی ماانتخاب
میکنیم که باکدام از وجه آن در ارتباط باشیم ,حالا دیگر آگاهی, آرامش را برگردانده
ورنج نا مشروع به پایان رسیده و رنج مشروع که لازمه رشد است شروع میشود,
در رنج نامشروع ,انسان رنج بی پایانی را میکشد ,بدون آنکه به جایی وبه رشدی
 برسد ,هدف تغییر واقعیتی است که در نهایت آرامشی نسیب ما شود ,اگر ما
طالب آرامش هستیم این رویه بایستی از تغییر دیگری به تغییر خود برگردد ,امید
دارم مفهوم  را رسانده باشم ,پاینده باشید
.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/2/12:: 12:28 عصر     |     () نظر

خواب دیدم ,توری شبیه به تور ماهیگیری را بر روی مردم می اندازند و تور را بالا
میکشند ولی مردم چون سنگین بودند ,از تور پایین می افتادند و فقط کسانی که
به سبکی ,,, پر ,,, بودند تور آنها را بالا میکشید وآنها را بالا میبرد,وقتی خوب توجه
میکنم میبینم واقعا پیام خواب خیلی درست است ,اکثریت ما آدمیان پریدن وپرواز
را دوست داریم ولی اکثریت ما سنگین شده ایم ,یکی از دلایل سنگینی ما ندادن
ونبخشیدن داشته هایمان است ,ما تا زمانی که مجبور نشویم از داشتن هایمان
نمی گذریم و آنقدر سخت و شرطی می دهیم که دیگر بخشیدن نیست بلکه یک
دادوستد است ,روزی که انسان دارایی های این کره خاکی را برای خودش سند
زد ,عدالت خداوند را زیر پا گذاشت ,روزی که ثروت زمین در انحصار عده ایی که با
عناوین مختلف ,قرار گرفت ,شادی و سبکی پرواز کردن جای خود را به سنگین
شدن عوض کرد,مادیات کره خاکی خاصیت سنگینی دارد,آدم مادی سنگین است
هر چقدر مادی تر , سنگین تر ,این خاصیت ماده است ,پس برای سبکی خودمان
چه کاری انجام دهیم که در روز پرواز مثل پر سبک بال از تور به زیر نیفتیم ؟
وقتی توان و قدرت اینکه عدالت خداوند را در روی کره زمین ,اجرا کنیم را نداریم,
پس عدالت را در رابطه با خودمان اجرا کنیم ,همچنان که بزرگانمان از خودشان
شروع کردند,این بدین معناست که,به تمام آنچه ما  را وابسته کرده شناسایی
پیدا کنیم ,وبا تمرین متداوم شروع کنیم به کندن از وابستگی ها ,مثلا بخشش
 و بخشیدن را خداوند  تمرینی برای سبک شدن گذاشته تا همیشه در این
راستا کار کنیم ,تا سنگین نشویم ,بی شرط کارها را انجام دادن ,بی شرط به
درخواست مشروع دیگران جواب دادن هر چند خود موافق نباشیم  و موارد دیگر
که با کار و تمرین به وزن دلخواه پرواز خواهیم رسید ,بخشیدن تمرینی است که
ما آماده میشویم همیشه بدهیم ,بخشیدن ما را  به پیشواز مردن میبرد ,بخشش
تمرینی برای مردن است ,ما قبل از مردن ,می میریم ,و سخن مولانا که خوشتر
از این مردن نمشناخت,خیلی سخت و دشوار است که عزیزترین چیز خود را بدهید
وسخت تر روزی که مرگ به سراغ ما می آید تا عزیزترین چیز یعنی جسم را از ما
بگیرد ,آنوقت که حتما میرسد چه کنیم اگر آماده نباشیم ,اگر زندگی را ارجمند
میپنداریم ,و اگر بخواهیم زندگی کنیم بایستی قبل از مردن بمیریم تا شادی باز
گردد,تا شادی را دوباره تجربه کنیم ,پاینده باشید
.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/2/10:: 1:31 صبح     |     () نظر

خیلی ها را میشناسم که از مرگ و مردن میترسند, اصلا مبحثی در روانشناسی
هست به نام روانشناسی مرگ ,یعنی مرگ در افکار مردم جایگاهی خاص دارد,
حالا من میخواهم از دریچه دیگری به آن نگاه کنم ,یا داستان را طوری دیگر بیان
کنم که قدری به آن بیندیشیم ,راه دوری نمی روم از دوران جنینی خودمان حرف
میزنم ,از دورانی که همه آنرا تجربه کرده ایم ,وقتی در بطن مادرمان بودیم ,آنجا برای خودش دنیایی بود,نامش هر چه بود یک زندگی بود.با تمام امکانات زندگی,
دنیایی بود ,اعضایی در آنجا ساخته میشد که به درد زندگی جنینی نمی خورد,ما
در دنیای جنینی تصوری از دنیای بیرونی نمیتوانستیم داشته باشیم که جه دنیای
بزرگ و زیبایی در انتظار ماست ,که قابل مقایسه با دنیای جنینی نبود ,زمان
زایش ما از مادر ,در واقع زمان مرگ ما از دنیای جنینی بود ,با مرگ ما از دنیای
جنینی ,ما متولد شدیم به دنیا و زندگی جدیدی که کاملا, با دنیای قبل , قابل
مقایسه نبود,با کاری که در دنیا ی جنینی صورت گرفت و اعضایی که ساخته شد
ما آماده ومهیا ,وارد این دنیا شدیم ,وشما بهتر از من میدانید که اگر کودکی ناقص
متولد شود در واقع زندگی چقدر مشکل خواهد بود,انسان سالم یعنی آماده و
مهیا شده برای زندگی جدید,پس ما مرگی را که تولد جدیدی برای ما به ارمغان
داشت را تجربه کرده ایم ,در دنیای جدید هم اعضایی ساخته میشود که که اصلا
ما نمیدانیم که کارایی آنها جیست ,ولی لازم است که در این دنیا ساخته شوند,
درست مثل دنیای جنینی که تصور دنیای به این عظمت را نمی کردیم ,الان هم
نمی توانیم تصور ی از آن داشته باشیم ,ولی همه ما مرگ را یکبار تجربه کردیم,
 به عقیده این حقیر , ترس از مرگ که رایج است ,ترس  از مرگ
نیست بلکه ترس از این است که ما آماده ومهیا نشده ایم , اعضایی که بایستی
در این دنیا ساخته میشد , هنوز ساخته نشده ,ترس ما از نقصی است که
ناخوداگاه از آن باخبریم ,با این نقایص زندگی دشواری پیش روی ماست ,ترس ما
از نا آمادگی ما برای زایش است,در دنیای جنینی ,رعایت همه جانبه مادر از لحاظ
جسمانی و روانی از عوامل سلامت جنین محسوب میشود , با رعایت این اصول
اعضای سالم جنین ,رشد و نمو میکند,در دنیای زمینی هم رعایت اصول هایی
باعث میشود تا اعضایی که کارایی, درزایش بعدی ,خواهند داشت,در این دنیا
ساخته شوند,واین یعنی آماده پرواز و پریدن ,دیگر چه ترسی می ماند,رعایت
اخلاقیات مواد لازم  برای ساخته شدن اعضای روحانی ما رافراهم میکند,و
لحظه مرگ و مردن ما,زایشی نو وجدید به دنیایی غیر قابل تصور خواهد بود و
وقتی این زایش صورت بگیرد ما پرواز وپریدن تا اوج را تجربه خواهیم کرد ,همه ما
مردن را برای یکبار تجربه کرده ایم ,رفتن ازنقص به کمال ,در بطن مام زمین
اعضایی را میسازند ,که کارایی دنیایی را خواهد داشت که بزودی خواهد رسید ,
واین زایش بلاخره وقتش میرسد ,پاینده باشید .


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/2/2:: 1:44 صبح     |     () نظر

درباره

صبوری
هدف از ایجاد این وبلاگ احساس وظیفه ایی است که اولا سپاس از خداوند برای توفیق این فرصت برای خودشناسی در کنار استاد و معلمی که مرا تا ابد بنده خدا کرده و دوم برای آن حتی تویی که نیازمند و طالب کشف ومکاشفه وبنده گی نظم و هماهنگی و هارمونی هستی.در ضمن آنچه مینویسم فقط نظرات شخصی است و هیچگاه بی احترامی و هتک حرمت به هیچ دینی در مرام من وجود نداردکه من عاشق تمام پیامبران خداوند بلاخص حضرت محمد (ص) هستم وهرکسی کوچکترین بی احترامی به اعتقادات و باورهای انسان کنداز خدا پرستی دور است ,اگر دیدگاه من با شما یکی نیست این به دلیل تفاوتی است که در اندیشهای ماست وهیچ چیز دیگری نیست ودر این راه ما هم سفرانی همراه به سمت خداوند هستیم و در این راه من محتاج راهنمایی های شما انسان بزرگ هستم
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها