سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دورترین آفریدگانِ از خداوند متعال، دولتمندِ بخیل است . [امام علی علیه السلام]

داستان سیمرغ عطار نیشابوری راکه شنیده اید :
مرغها از زندگی روز مره خسته شده بودند از اینکه کاری ندارند جز این که هر روز بالا و پایین بروند و تخم بگذارند و دانه بخورند.
برای همین نزد هد هد رفتند و از او راهنمایی خواستند که چه کنیم. هدهد گفت در کوه قاف مرغی است به نام سیمرغ. پیش او بروید و از او بپرسید. او راه کمال را به شما خواهد آموخت ولی راه سخت است و هفت دریا و هفت کوه و ... در میان راه است ، هر کسی نمیتواند طاقت بیاورد.
مرغان رفتند و در بین راه برخی خسته و برخی زخمی از ادامه راه باز ماندند. در نهایت فقط 30 مرغ توانست برسد. آنان هر چه گشتند سیمرغ را نیافتند و عاقبت گفتند نکند سیمرغ خود ما 30 مرغی هستیم که توانسته ایم از بندهای مختلف رها شده و به اینجا برسیم
و بدین سان بود که مرغان که باهم در پی کمال بودن را تاب آورده بودند به سیمرغ افسانه ای دست یافتند ...
ما به دنیا نیامده ایم که خداوند را اثبات کنیم ویا آنرا رد کنیم ,نه با اثبات و نه با رد
خداوند ,نظم دنیاذره ایی جابجا نمی شود,حقیقت کار خودش را میکند ,اگر صبح تا شب ما از خورشید خوب یا بد بگوییم,ذره ایی اخلال در کارش ایجاد نمی شود,
قبول خداوند وادراک قوانین الاهی ما را از بلا و آسیب وضرر و زیان در امان نگاه
میدارد,ولی مسولیت ما به عنوان اشرف مخلوقات رسیدن به کمال وشناخت
وآگاهی به انسان کامل است,خداوند ذره ایی به پرستش ما نیازی ندارد ,ستایش
وپیروی از او,یک سیستم بهداشتی روحی روانی جسمانی است,که در نهایت
به نفع ما ست,ولی این دنیا و همه موجودات به همکاری ما با هم نیازمنداست,
واین همکاری زمانی به وقوع خواهد رسیدکه ما ,من ,را به , ما تبدیل کنیم ,زمین
ما ,منافع ما ,آزادی و صلح ما ,وکسی که به ما رسیده در واقع به سیمرغ رسیده
همه فسادها زمانی رخ میدهد که انسان به من فکر میکند,وراه عرفان و معرفت
در همین دو کلمه است ,از من به ما رسیدن,اگر امنیت هست برای ما , اگرآرامش
وآسایش هست برای همه  ما,و الا آخر ,,
داستان سیمرغ رسیدن از من به ما است ,این مسولیت اصلی ماست ,ودراین راه
آموختن ,پروراندن ,تعلیم و تربیت شدن , و پیمودن راه خالی شدن از اغراض
شخصی وپاک شدن و آرام آرام ,آدم شدن ,طی طریق ماست ,خداوند با عشق
به سراغ ما می آید ,که اگر آنرا قبول نکنیم ,با عدالش با ما برخورد میکند, عشق
خداوند همان انسان کامل است ,پاینده باشید.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/8/20:: 2:23 صبح     |     () نظر

آیا تا به حال عاشق شدید؟
انسان وقتی عاشق میشود ,انگار وارد فضایی دیگر وکیفیتی دیگر میشود ,بااینکه
با همه هست ولی ,باهیچکس نیست,باهمه در این دنیاست,ولی هیچکس بااو
درکیفیت عاشقی نیست,سرلوحه و نگاه او به معشوق است ,بجز او کسی را
نمیبند,او دیگر نیست ,اوغرق در معشوق شده,هر چه میبیند اوست وهرکاری که
میکند برای اوست,این مثال را زدم برای درک بهتر.
حالا من وتو تاریخ ادبیات ایران را قدری میدانیم,از مولوی و حافظ و عارفان عاشق
کمی خوانده ایم ,از پیامبران واز بزرگان دنیا هم قدری میدانیم, وادراک میکنیم که
این عاشقان با تلاش مداوم به جایگاه امروزی خود رسیده اند,با تامل به زندگی
آنها یک نقطه مشترک در آنها میتوان یافت,آنها در آغاز به مقام و ارزش انسان پی
برده اند,در دنیا طلا و الماس و غیره ,مادیات ارزشمندی هستند که هر کدام
جایگاه خودشان را دارند,وارزش هر کدام با کاری که میکنند ,معلوم میشوند ,,,
بگذریم از سوداگران زر و سیم که نادان از درک ارزش واقعی هر چیزی در آن نفس
آخر ,خواهند فهمید ,زیان کرده اند,,, انسان هم درست مانند طلا و الماس دارای
ارزش است ,ارزش های نهفته در وجودش که دراثر کار آشکار میشود ,ما با کار
کردن روی عناصر انسانی نهفته درونی ,ارزش و قیمت پیدا میکنیم,مولوی و شمس
 وهزاران هزار بزرگوران عاشق بی قیمت شده اند,یعنی آنقدر قیمتشان زیاد شده
که باملاک مادی نمیتوان آنها را مقیاس کرد,درآغاز کار,  الگویان ما این بزرگواران
هستند,آنها انسان را سر لوحه تمام کارهایشان قرار دادند ,انسان, معشوق آنها
بود,برای آنها انسان ومقاوم او  ابزار رسیدن به قیمت و ارزشمندی  بود,پس آنرا
نه تنها دست کم نگرفتند ,بلکه از آن نردبانی ساختند برای وارد شدن به دنیایی
که فقط عشاق آنرا درک میکنند,این رندی آنهاست,تامل در انسان ,, تو همه
اندیشه ایی بقیه پوست و گوشت و ریشه ایی, ,فهمیدند که انسان  زیبایی را و
خوبی را درستی و صداقت را دوست دارد ,یعنی زیبایی او را به شادی میرساند
وزشتی او را اذیت میکند, درک کردند درستی را دوست دارد و دروغ او را ناراحت
میکند و دها نمونه دیگر که با او هماهنگی دارد و ضد آن او را از تعادل خارج میکند,
پس این سر نخ را گرفتند و رها نکردند ,وشروع کردند به کار و تمرین ونظم وآموزش
وتربیت و دسیپلین در این راستا ,و آرام آرام انسان ,رفت کنار و سرلوحه کار آنها ,
زیبایی و درستی و صلح و خدمت و دانایی و آگاهی و نیکویی و محبت و ده ها
نمونه دیگری بود که در آن لحظه آنها فقط آنها را میدیدند,آنها آگاهانه وارد حیطه
عشق شدند,همه ما این حیطه را دوست داریم ,چه کسی است که زشتی و دروغ وبی عدالتی را دوست داشته باشد ,آن کسی هم که در زشتی دست و پا میزندوقتی از محبت و زیبایی کلامی میشنود ,خوشش می آید ,این ذات و فطرت
ماست ,بیاید کار را از همین جا شروع کنیم و آنچه ضد فطرت ماست را با تمرین
وکار از زندگی خود حذف کنیم ,مهمترین وبزرگترین قدم ,همین قدم اول است ,به
نتیجه اش فکر نکنیم ,اینها راه های عشق هستند,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/8/12:: 12:31 عصر     |     () نظر

فرض کنید که در سیاره ایی مثل زمین,  همه چیز بود ,ودر این کره خاکی تنها
انسان زنده , شما بودید, ودر کره خاکی طلا , الماس , وهزاران چیز ارزشمند هم
بود,و شما بودید و هزاران هزار ثروت بیکران , قصرها و خانه های خالی ,بانکهای
پر از پول و دلار و غیره ,ولی کسی دیگر نبود,حالا چه میکردید,به نظر من همه را
رها میکردیم و دنبال کسی مثل خودمان میگشتیم, ارزش  طلا و الماس از وجود انسان, است ,اگر انسان روی کره خاکی وجود نداشت ,زمین هیچ ارزشی
نداشت,پس بزرگترین ارزشها را انسان داراست,قصر بدون انسان ,خانه و کشور و
دنیای بدون انسان ارزشی ندارد, همه چیزها با وجود انسان ارزش پیدا میکند,پس
چرا انسان با این همه ارزشمندی,  که حتی خداوند به تمام فرشتگانش , امر به سجده کرده,در چشمان هم,  اینقدر از ارزش افتاده,جرا به این روز افتادیم که تمام ملاک ارزش,مادیات شده , درجایی که  خداوند فرموده  , که همه چیزها را برای تو آفریدم وتورابرای خودم,,در این کلام که از ارزش عظیم انسان صحبت میکند, , چرا ما به ارزش خودواقف نیستیم,چرا ما ذره ایی از این بیکران ,اینطور باهم رفتار میکنیم,این اشکال از کجاست؟تا جه موقع میخواهیم ادامه بدهیم ,وقتی خداوند میگوید همه چیزهارابرای تو آفریدم , یعنی همه چیز , مادیات و معنویت ,جایی برای فکر نیست که چه چیز بالاتر از انسان است ,دین , زیبایی ,مادیات,وغیره که برای انسان آفریده شده ,ولی چرا  ارزش امروزانسان با
داشتن هایش  محاسبه میشود , صد در صد بدون کوچکترین شکی بایستی خدا
را از این نابسامانی خارج کرد ,ما با خداوند هیچ مشکلی نداریم , هرچه مشکل
 هست ,ما با خودمان داریم ,و ااین مشکل از زمانی شروع شد که  ما پا روی حق
وحقوق انسانی دیگر گذاشتیم,وپایمال کردن حق و حقوق ,عادتمان شد ,چرا راه
دور میرویم , از خودمان و از خانواده ونزدیکان خودمان شروع کنیم , اندیشیدن و
توجه به این مسله ما را به نتایجی خواهد رساند ,بایستی اعتراف کنیم که نه ما
از حق خودمان باخبریم نه از حق دیگران ,وقتی آگاه به این مطلب نباشیم ,خیلی
راحت حق را پایمال میکنیم ,نتیجه آن را به وضوح در همه جا میبینیم,بیایم سر
تعظیم به کلام خداوند بیاوریم و انسان و انسانیت را سرلوحه تمام ارزش ها قرار
بدهیم,دیگر بهانه ایی که نمیدانستم , در این زمان که انسان به بلوغ رسیده ,
قابل قبول نیست, نگاه مان را اگر تغییر دهیم ,همه چیز تغییر میکند,این یکی از
 راه های عشق است , پایمال کردن حق اگر در کوتاه مدت لذتی به ما بدهد
در دراز مدت ما را بیمار و رنجور میکند ,رعایت کردن حق و ملزم شدن و ادراک به
حق ,جزیی از بهداشت روانی ماست ,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/8/7:: 12:10 صبح     |     () نظر

درباره

صبوری
هدف از ایجاد این وبلاگ احساس وظیفه ایی است که اولا سپاس از خداوند برای توفیق این فرصت برای خودشناسی در کنار استاد و معلمی که مرا تا ابد بنده خدا کرده و دوم برای آن حتی تویی که نیازمند و طالب کشف ومکاشفه وبنده گی نظم و هماهنگی و هارمونی هستی.در ضمن آنچه مینویسم فقط نظرات شخصی است و هیچگاه بی احترامی و هتک حرمت به هیچ دینی در مرام من وجود نداردکه من عاشق تمام پیامبران خداوند بلاخص حضرت محمد (ص) هستم وهرکسی کوچکترین بی احترامی به اعتقادات و باورهای انسان کنداز خدا پرستی دور است ,اگر دیدگاه من با شما یکی نیست این به دلیل تفاوتی است که در اندیشهای ماست وهیچ چیز دیگری نیست ودر این راه ما هم سفرانی همراه به سمت خداوند هستیم و در این راه من محتاج راهنمایی های شما انسان بزرگ هستم
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها