سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت مدارا کردن با مردم است . [امام علی علیه السلام]

یکی از دوستان سوالی کرد که چرا من در این خانه و تو در آن خانه و دیگری
در آنجا ,یکی در فقر و دیگری در ناز ونعمت , یکی از امکانات بالا و دیگری از داشتن
آبی سالم محروم , و هزاران اگری که همه را ربط به خداوند میداد,وعدالت خداوند
را زیر سوال میبرد ,که چرا این همه بی عدالتی , چرا خداوند کاری نمیکند, و
مسایل دیگر , راستی چرا ؟
وقتی خوب توجه میکنم و کلاه خود را قاضی میکنم میبینم که تمام امکانات زندگی
را به فراوانی از هر نظر به تمام موجودات ,خداوند عطا کرده ,بیشمار امکانات ,
عیب را در عدالت خداوند ندیدم , عیب را از زیاده خواهی انسان دیدیم ,عیب از
ماست که بدون در نظر گرفتن حق و حقوق همه, تمام نعمات های خداوند را داریم
غارت میکنیم ,نه به فکر آیندگانیم ونه به احوال کسانی که امروزدارند زندگی میکنند,
عیب از شهوت رانی ماست که سیراب ناشدنی است ,عیب از خودبینی ماست,
ما گرفتار و اسیر غروری شدیم که ما را بیمار کرده,وگرنه خداوند در عدالت کم
نگذاشته ,و امروز نتایج این غفلت را انسان روی کره زمین میبیند ,ما غافلیم از
 اینکه اگر کسی در آنسوی دنیا بی عدالتی کند ,اثر این بی عدالتی , همه ما را
متاثر میکند, وبر عکس آن هم صادق است, همه ما برگهای یک درختیم ,این را
بایستی درک کنیم , این بایستی به یک فرهنگ جهانی تبدیل شود ,این چاره درد
بیگانی است ,ما از فرهنگ یگانگی دور شده ایم و نتیجه آنرا امروز میبینم, ما باید
از خودمان شروع کنیم ,راهی نیست ,تمام راه ها از خودمان شروع میشود ,هرراهی از دیگری ,یک بی راهه است ,اگر من از خودم شروع کنم و تو از خودت شروع کنی ویک تاجر و ثروتمند هم از خودش شروع کند , ما به یک نتیجه ,خواهیم رسید ,ودر آن موقع است که کره زمین و تمام ساکنینش روی سعادت و آرامش را خواهنددید وگرنه هیچکدام از ما معنای حقیقی سعادت را نخواهیم چشید, مادام که فرهنگ ما به  غریبه و آشنا تقسیم شده ,نمیتوانیم
وحدت را درک کنیم,خداوند عدالت را حاکم بر این دنیا کرده ,ورعایت عدالت را با
با آرامش و سعات پاسخگوست , و رعایت نکردن عدالت را ,با ناآرامی و دور شدن
از آرامش درونی و بیگانگی و ............ پاینده باشید.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/5/22:: 4:1 عصر     |     () نظر

                                                                                                  

به طور مثال , در خانه پدری تحت سرپرستی پدر زندگی میکنیم ,پدری که مسول
غذا و بهداشت و سرپناه و پوشاک و دیگر مایحتاج زندگی ماست, پدر برای اینکه
نظام خانه پایدار بماند و هر کسی ساز خودش را نزند و هرج و مرج بوجود نیاید
قوانینی را که حق و حقوق همه اهل خانه را رعایت کرده,در خانه وضع کند و
تمام اهل خانه ملزم به رعایت آن هستند,, کاری با درستی و نادرستی قوانین
درست شده انسان ندارم,, حالا آنجه حاکم بر خانه است ,یعنی قوانین پدر ,
اگر مایی که در آن خانه زندگی میکنیم آنها را رعایت کنیم  یعنی برای رضای پدر
کار کرده ایم ,حالا پا را فراتر میگذاریم وارددنیای بیکران میشویم , خانه ایی بزرگتر
با برادران و خواهران بیشمار, وپدری بنام خداوند ,واین پدر مسول همه آنچه برای
زندگی لازم داریم ,هست,درست مثل مثال بالا ,برای جلوگیری از هرج ومرج ,قوانین
را بر دنیا با رعایت کردن تمام حق وحقوق موجودات ,حاکم کرده و به وفور آنچه
ما احتیاج داریم را در دنیا گذاشته ,در دوران تاریخ انسان, بزرگان هوشمند زیادی
از دل همین طبیعت قوانینی که با چشم مادی آنها را نمیتوان دید ,این قوانین را
استخراج کردند و آنها را تبدیل به کلام کردند تا ما آنها را ادراک کنیم ,آنچه خداوند
وضع کرده یعنی رضایت بر آن داشته ,مثلا وقتی صلح را از دل طبیعت استخراج
کردند ,انسان دید که که میتواند برای تمام عمر در صلح زندگی کند پس با انسان
صلح سازگاری دارد ولی ضد صلح یعنی جنگ با انسان سازگار نیست ,انسان
نمیتواند حتی یک روز در جنگ با دیگری باشد ,تحلیل میرود و بیمار میشود ,حالا
اگر تمام قوانین خدذاوند را که با چشم دل وعقل میتوان آنها را دید ,رامورد برسی
قرار دهیم ,به یک نتیجه خواهیم رسید,تمام آنها سازگاری با ما دارد و موجبات
سعادت و خوشبختی ما را فراهم میکند , وبا ضد آنها ما دچار تحلیل و بیماری
خواهیم شد,گرفتار و اسیر خواهیم شد ,وکار برای رضای خداوند انجام دادن یعنی
همین ,یعنی استخراج و کشف کردن قوانین و خود را ملزم به رعایت کردن آنها,
که کشف و مکاشفه یکی از استعدادهایی است که خداوند در درون هر انسانی                                                                                                                                                       گذاشته است ,ما میتوانیم با قانونی بنام محبت در تمام عمر با سازگاری کامل                                                                                                                                                  زندگی کنیم ولی آیا میتوانیم با ضد آن ,دشمنی , سازگاری کنیم.پاینده  باشید.
    

                               

                                                                                                                                                                  


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/5/18:: 11:46 صبح     |     () نظر

در هر کشوری معادنی وجود دارد, عده ای متخصص در امر شناسایی معادن
که قبلا درس وتخصص آنرا گرفته اند  ,در پی کشف این معادن برمی خیزند و
تلاش می کنند,وبعد از کشف وبرنامه ریزی شروع به استخراج آن می کنند و
از یک موادی که سالها از دید و نظر پنهان بود ,آنرا مورد استفاده قرار میدهند
که اگر کشفی و تلاشی نبود آن معادن هنوز دست نخورده در سر جایش مانده
بود کسی از آن اطلاع نداشت ,وکما اینکه هنوز معادن زیادی کشف نشده و
دست نخورده وجود دارندکه احتیاج به کشف شدن و استخراج دارند,انسان هم
در واقع به مثابه کشوری است ,هر کدام از انسانها مثل کشوری هستند که دارای
معادنی هستند ,بزرگی میگفت در دورن انسان معادن های طلایی وجود دارند که
احتیاج به کشف شدن دارد ,و درست به مصداق سخن بالا بایستی در آغاز به این
باور برسیم که هر انسان معدنی طلاست ,دست نخورده و کشف نشده , که اگر
کشف نشود و استخراج نشود تا ابد از وجود آن بی خبر خواهد  بود ,ونمی تواند
آنرا از قوه به فعل برساند  ,در واقع کار اصلی ما و روحانیت و مسولیت اصلی ما در
روی این کره خاکی کشف خودمان است و استخراج استعدادهای خودمان است,
ورشد و تکامل این استعدادهای درونی در راه ساختن دنیایی بهتر برای آیندگان
که همه ما مدیون زحمات و تلاش های گذشتگانی هستیم که خود را با زحمات
زیاد کشف کردند و نبوغ و استعدادهای خود را به صورت رفاه زندگی امروزمان,ما
داریم استفاد میکنیم , به طور مثال برق و هواپیما و هزاران هزار وسایل که الان ما
در هر زمینه ایی داریم از آنها استفاده میکنیم وباعث رفاه در زندگی ما شده ,
مدیون انسانهایی هستیم که زحمت کشف معادن طلای درون خود را به جان
خریدند ,و از قوه به فعل رساندند ,ما به آنها مدیون هستیم ,برای این دین ما هم
رنج کشف کردن خودمان را شروع کنیم تا به آن دست پیدا نکنیم دست از تلاش
برنداریم ,یقین داشته باشیم که معدن طلایی در درون ما هست که اگر کشف
واستخراج نشود تا ابد دست نخورده باقی خواهد ماند,این ماموریت روحانی
ماست,استعدادهایمان را کشف کنیم  و آنرا به مرحله فعلیت برسانیم در هر
ضمینه ایی که میخواهد باشد , فرقی نمیکند.پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/5/11:: 11:25 صبح     |     () نظر

بخشی از سمینار دکتر دادگستر در باب بحران وتعریف آن در خانواده و جامعه,

مسأله بحران همیشه با تغییر همراه بوده.  بحران واکنش به تغییراست. در واقع هر تغییری که بوجود میآید، که عالم هستی بی تغییر نیست، واکنشی به این تغییر می تواند حاصل شود که این واکنش ها بحران نامیده می شود که ابعاد مثبت دارد، ابعاد منفی هم دارد. ابعاد منفی آن اینکه تغییر میآورد و برای هیچ موجودی خوشایند نیست چون هیچ موجودی دوست ندارد که آن تعادلی را که دارد به هم بزند و مجددا ً ایجاد تغییر کند و لازم باشد دوباره با شرایط جدید سازگار شود. ولی از طرف دیگر بسیار مثبت است چون با خودش فرصتهائی را به همراه می آورد که فرد با استفاده از آن فرصتها توانائیهایش را شکوفا می کند.  بحران اصولا ً یک تعریفی دارد که چه هست. یک واکنش به یک تغییر است و در واقع این واکنش می تواند به جهت های سالم برود یا به جهت منفی و مخرب برود. در واقع یک وضعیت خطرناک ودردناکی را بوجود می آورد که باید به نوعی حل شود واگر حل نشود به کناری زده میشود و در مواقع دیگر زندگی خودش را نشان میدهد. بطور کلی رشد انسان از بدو تولد با بحران همراه بوده است. و اگر که این مراحل را طفل نتواند طی کند آسیبهائی خواهد دید که اثرات مخربی در فرد خواهد داشت. در ابتدای تولد مثلا ً در سنین چهاردست و پا گاهی دیده ایم که چطور اشک می ریزد و میخواهد دنبال دیگران برود. این یک بحران است. به هنگام حرف زدن باز با مشکل مواجه میشود چون نمی تواند حرفش را بزند. اینها بحرانهای دوران کودکی است و اگر این بحرانها با تهاجم والدین روبرو شود میتواند به یک مسأله تبدیل بشود. ادامه می دهد به 3، 4، 5 سالگی می رسد که از نظر پدر و مادر خطرناک است ولی بسیار مهم است یعنی جنبه های جنسی –روانی به آن می گوئیم که دختر و پسر فرق خودشان را با دیگران می شناسند و می خواهند متفاوت بودن را تجربه کنند. و ببینند که این تغییرات چیست. این در واقع نیازی است که فرد خودش را تعریف کند. بعد از این دوران زمانی می رسد که دوران ظهور عقل است که با پیشرفت تکنولوژی دارد وسیع تر می شود. یعنی کودکان که از 8 سالگی به خرد می رسند، الان بچه های 5 ساله به آن می رسند. اینهم تا سنین 12-13 سالگی که بحران ظهور خرد انسان است فرد دچار مشکلات زیادی می شود و می تواند رابطه پیدا کند با رفتارهای خودش و رفتارهای دیگران. که مثلا ً من رابطه پیدا کنم با مشکلات خودم. مثلا ً بچه در این سنین ناگهان دچار شب ادراری می شود. چون این بحران بوجود آمده که فرد به دلیل عقل اش رابطه پیدا می کند با دیگران.  خوب این زمانها بحرانهائی بوجود می آورد که بصورت حل نشده باقی می ماند و بعد از این در دوران نوجوانی است که بسیار خطرناک، خلاق، سازنده و پُردرد و رنج است و متأسفانه با وجود اینکه ما آنرا گذرانده ایم وقتی پسر یا دخترمان به این دوران می رسند شمشیر به دست می گیریم چون آنان دوران نوی را می گذرانند. در این دوران رشد سیاسی و مذهبی زیاد می شود و بچه ها صحبت می کنند راجع به مطالب مختلف و از نظر ظاهر هم تغییراتی بوجود می آید که میخواهند متفاوت باشند و اگر این تفاوت را جلوگیری کنیم بصورتهای مختلف خودش را نشان می دهد. مثلاً اعتیاد رخ می دهد، بچه های 12 ساله، 14 ساله. از اینجهت است که بخصوص دوران نوجوانی در این سالها اتفاقات زیادی می افتد. باید این بحران روند طبیعی خودش را بگذراند. گاه جلوی طبیعی بودن روند بحران را می گیرند و واقعا ً دوران بسیار مهمی است از نظر اینکه انسان شروع به شناختن خودش می کند که چه هستم. و مسائل دیگری بوجود می آید که می تواند در آن دوران مثلا ً شعر بگویند یا ازنظر هوشی خودشان از نمایان کنند. و اگر که در این دوران به رابطه با خانواده توجهی نشود بحران بصورت حل نشده باقی می ماند و خودش را نشان می دهد و این تا دوران 18 سالگی است که انسان بالغ می شود. و بعد از آن تا چند سال بعد انسان به خاطر اینکه روبرو با داشتن شغل، خانواده یا آموختن حرفه ای می شود، بحرانهائی پیش می آید که نسبتا ً آسانتر هستند. گرچه در ایران اگر کسی در کنکور پزشکی یا مهندسی قبول نشود گاهی اوقات بچه می خواهد خودش را بکشد، در جامعه ایرانی. یعنی به این حد خواسته های پدر ومادر می تواند آسیب برساند به روح و روان شخص. بعد از این دوران می رسیم به یک دوران بسیار بسیار مهمی از زندگی و آن بحران میانسالی است. که در مردها تا اوائل و اواسط دهه پنجم تا دهه ششم ادامه می یابد و البته زنان زودتر به این دوران می رسند. میانسالی برگشت به دوران حل نشده مسائل کودکی است. یعنی اگرمسائل کودکی بحرانی حل نشده داشته است، برگشت آن در دوران میانسالی بسیار بارز است مثل اینکه مردان 50-6- سال با دختران 16-17 ساله ازدواج می کنند و برعکس زنان عاشق مردانی بسیار جوان در حد پسر و نوه شان می شوند. این بحرانها خیلی زیاد است و همه دارند ولی بایستی از کنار این بحرانها بصورت آرام گذشت و این بحرانها را بسیاری از افراد خودشان قادر هستند که حل کنند. ولی گاهی اوقات افسردگیهای شدید، اعتیادات شدید و اختلالات زیادی ایجاد می شود. یعنی کسی که تابحال لب به الکل نزده تبدیل میشود به یک آدم الکلی. جالب اینکه در ایران با مصرف تریاک همراه است. یعنی این بحرانها باید به نوعی حل شود ولی به اینصورت آرامشی پیدا می کند که خودش میشود مسأله جدیدی که اعتیاد است. پس بنابراین یکی از بحرانهائی که با مسائل اجتماعی مطرح میشود، بحرانهائی است که به آن می گویند تشریفات بحران به این معنی که افراد کسی یا کاری را که دوست ندارند با آن کار می کنند، برای خلاص شدن از بحرانی که دارند.  چگونه می توانیم این بحرانها را از میان برداریم و یا حل کنیم. بحران یک محدودیتی دارد یعنی از 6 ساعت تا 6 ماه ادامه پیدا میکند. و باید در این فاصله حل شود و اگر حل نشد به بیماری تبدیل میشود. یعنی بصورت افسردگی بالینی در میآید. یا در دوران میانسالی خودش را نشان می دهد. مطالعاتی که در دوران میانسالی انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که عواملی که به حالتهای شدید در میانسالی در میآید چند تاست: یکی اینکه پدر و مادر روابط ناهمآهنگی داشته باشند یا اینکه شخص با همجنس خودش راحت نبوده باشد و اینها همه مسائل حل نشده ای است که باید در دورانی که حل بشود، نشده است. یک بحران دیگر وجود دارد که این معمولاً در بیماریهای شدید مثل اسکیزوفرنی یا بیماریهای دو قطبی بوجود می آید. بخصوص در افرادی که صرع دارند و آنقدر شدید است که دنیا را به آخر رسیده می دانند.بطور کلی بحرانها مسائل زیادی را در شخص و اجتماع بوجود می آورد. در شخص باینصورت است که میخواهد آنجه را که حل نشده است آلان حل کند. یعنی اگر خشم های زیادی از پدر و مادر داشته و قادر نبوده که این خشم ها را حل کند الآن همه برایش پدر می شوند، جامعه برایش پدر می شود. و دست به رفتار و کشتارهائی می زنند که عجیب و غریب است و قابل قبول هیچ جامعه ای نیست. . در انسانها هم همینطور به صورت فردی باقی می ماند. یعنی فرض کنید تعصب. تعصب یک پدیده ای است که از بحرانهای خانوادگی و روابط بسیار مخرب پدران، مادران، و فرزندان بوجود می آید و اگر این حل نشود شما می بینید که در دنیا چه مسائل سختی را بوجود می آورد. کشتارها و بیدادگری بوجود میآورد که خودش بحث مفصلی است. در واقع می شود گفت که تعصب یک واقعی بیرونی نیست بلکه یک اختلال درونی است که بایستی آن اختلال حل شود. باینصورت است که شخص به حدی احساس حقارت در او رشد کرده که نمی تواند دیگری را با اندیشه ای ببیند. فقط بایستی اندیشه خودش یک اندیشه مسلط باشد و از اینروست که شروع میکند طرد کردن ، آزار دادن و آزار کلامی رساندن تا اینکه برسد به جائی که حتی شخص را از بین ببرد. زیرا با او متفاوت فکر می کند و تفاوت فکر او آنرا به نحوی دگرگون بکند. به هرجهت مطلبی را که آقای دکتر اشاره کردند بد نیست این دو دقیقه را صرف این مطلب بکنیم که در فرهنگ ما مسأله ای هست که به آن می گوئیم فرافکنی یعنی projection . این بسیار در فرهنگ ما بسیار زیاد است بطوریکه شعرای ما از این صحبت کرده اند و گفته اند اینگونه نباید بود و جنبه های نصیحتی دارد ولی جنبه فرافکنی هم هست و این در واقع گیرهای درونی خودمان است که به نوعی بنا می کند روان شدن که ما احساس آسایش و راحتی می کنیم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/5/7:: 3:12 عصر     |     () نظر

درباره

صبوری
هدف از ایجاد این وبلاگ احساس وظیفه ایی است که اولا سپاس از خداوند برای توفیق این فرصت برای خودشناسی در کنار استاد و معلمی که مرا تا ابد بنده خدا کرده و دوم برای آن حتی تویی که نیازمند و طالب کشف ومکاشفه وبنده گی نظم و هماهنگی و هارمونی هستی.در ضمن آنچه مینویسم فقط نظرات شخصی است و هیچگاه بی احترامی و هتک حرمت به هیچ دینی در مرام من وجود نداردکه من عاشق تمام پیامبران خداوند بلاخص حضرت محمد (ص) هستم وهرکسی کوچکترین بی احترامی به اعتقادات و باورهای انسان کنداز خدا پرستی دور است ,اگر دیدگاه من با شما یکی نیست این به دلیل تفاوتی است که در اندیشهای ماست وهیچ چیز دیگری نیست ودر این راه ما هم سفرانی همراه به سمت خداوند هستیم و در این راه من محتاج راهنمایی های شما انسان بزرگ هستم
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها