سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که پیشاپیش رایها تاخت ، درست را از خطا باز شناخت . [نهج البلاغه]

آیا تابه حال عاشق شدید, یک زن یا یک مرد ,عاشق هم مییشوند, چه اتفاقی
می افتد ,کششی که برای وصال عاشق ومعشوق بین آن دو نفر ایجاد میشود
تا به هم برسند در واقع یک فریبی است از طبیعت برای جفت گیری وتولید مثل
نسلی برتر از نسل قبل ,و ما به غلط نام عشق بر آن گذاشته ایم ,یا به غلط
این اندیشه غلط در ما حاکم است که عاشقی کاری است غیر ارادی,در واقع
در مورد تولید مثل وجذب شدن به جنس مخالف و در دام ا فتادن از جانب هستی
این امر صادق است ولی عشق و عاشقی مقوله ایی دیگر است که تماما در
ید و اختیار  خود شخص قرار دارد , روزگاری کلمه سالک وشاگرد مرسوم بود و
روزی هم به رهرویی که قصد و نیتش خود شنناسی و خداشناسی بود , او را
عاشق میگفتد, ولی امروز عاشق به انسان تغییر نام داده  و کلمه انسان برای
ما ملموس تر است,  تمام مردم دنیا توان انسان شدن را که همان استعداد
خداوندی نهاده شده در درون آدمیان است , را دارند, یعنی هر کدام از ما توان
عاشقی و یاانسان شدن را دارد , استعدادی که بایستی آنرا پرورش داد
درست مثل آموختن هر هنری , یعنی اگر بخواهیم نقاشی یا موسیقی یا هر هنری را یاد بگیریم , بایستی بیاموزیم , یادبگیریم ,تعلیم بگیریم وتربیت شویم,
این عاشقی است , برای انسان شدن بایستی آموخت, پس منی که قدم در
راه تعلیم و تربیت انسانیت گذاشته , عاشق است , و در راه می آ موزیم محبت
را ,صبر و شکیبایی را, عدالت و دادگری را, دیدن واقعیت و زدودن خرافات و توهم را,
تولید شادی وزیبایی و خاتمه دادن به تولید رنج را,و ده ها نمونه دیگر که نتیجه و
محصولش که در واقع همان معشوق است,انسانیتی ببار می آورد که خود آن
قدم و گام اولی است برای مسیر بعدی و خوانی دیگر ,که صد البته عشق
 نیرویی است پیوند دهنده عاشق و معشوق ,نیرویی است که مر ا به انسان
وصل میکند که بدون آن هیچ وصلی صورت نمیگیرد , پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 93/1/26:: 11:33 عصر     |     () نظر

تا به حال  با کسی که مست بوده, با آن برخوردی داشته اید, مست اختیاری از
خود ندارد ,هوشیارنیست,هر کاری از او میتواند سر بزند,هر عمل او در اثر مستی
است, شرابی مادی که از ماده ساخته شده هوش از سر او ربوده ,اکثریت ما هم به نوعی مثل  آن مست هستیم , این خاصیت ماده است , به اطراف خودتان
وخودتان نگاه کنید , مستی را میبینید ,یکی مست پول یکی مست مقام یکی مست زن یکی مست خانه و ماشین ودیگری مست .............
وما از این طریق مست و از خود بی خود و ناهوشیار شدیم و انسان مست دست
به هر کاری میتواند بزند , مادیات همه ما را مست کرده وهوشیاری ما را گرفته,
کره زمین میخانه است ,مادیات زیبایی دارند ,و ما در این میخانه زیبایی مست و
ناهوشیار شدیم , گاهی از فرط مستتی عربده میکشیم , گاهی خراب و گاهی
کارهای دیگر.
در این بین کسانی پیدا میشوند که این مسله را درک میکنند و از مستی مادی
و ناهوشیاری بیرون می آیند و هوشیار میشوند ,و چون  میدانند که انسان عاشق
مستی است در پی مستی برتری میگردنند که خود را غرق در او کنند, بززگانی
که بعد از کاوش های فراوان به انسان های دیگر این پیام را دادند. که ای انسان
بیایید و مست در خدا و در زیبایهایش شوید, مستی بی پایانی که منشا درونی
دارد  ,واین زیبایی ازطریق راه هایی که استعداد تعریفش کرده اند,بیان میشود
که محصول این تجلی ,مستی است ,و تمام انسان ها توانایی ورود به این مستی
را دارند,در درون ما آنچنان زیبایی هست که اگر راه به بیرون آورد ,خود و همه را
مست و از خود بی خود میکند , پاینده باشید.



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 92/11/10:: 1:13 صبح     |     () نظر

هر کسی که در این دنیای بیکران زندگی میکند ,یک دوره کوتاه نه ماهگی را
در شکم مادر به صورت نرمال طی کرده است, به صورت نطفه ایی که نه شکل و  نه فرمی داشته , در دنیایی که بطن مادر بود شروع به رشد می کند.
تمام موجودی, این نطفه به مادرش وابسته است , اگر مادر,در حالت روحی و روانی وجسمانی سالمی ,بسرببرد,نطفه درحالتی طبیعی رشد میکند,ولی اگر مادر ,از لحاظ تغذیه ,دانش توجه به خود و جنین را دارا نباشد, جسم جنین در حالتیکه مواد لازم را , نمیتواند دریافت کند,به صورت ناقص رشد میکند ,یعنی تمام
کسانی که ناقص بدنیا می آیند ,یک دلیل علمی دارد,حالا از لحاظ روحی هم اگر
مادر نتواند درست از جنین محافظت کند , باز هم کودکی که در دنیای جنینی
رشد میکند , آسیب میبیند.
پس همه ما یک زندگی ,که کاملا متفاوت با زندگی این لحظه است را گذرانده ایم,
یعنی دو تولد و یک مرگ را تجربه کرده ایم ,تولد ما ,یعنی نطفه ایی که روز اول
در رحم مادرمان شکل گرفت , و چندین ماه طول کشید که در دنیای جنینی , ما
شکل گرفتیم و زمانی رسید که وقت و عمر دوران جنینی تمام شد , و زمان
رفتن فرا رسید ,یعنی مرگ , مرگ دوران جنینی ,و زاده شدن به دنیایی جدید
و متفاوت  که اصلا هیچ شباهتی با آن دنیا نداشت ,یعنی دو تولد و یک مرگ .
حالا اگر کودک,  نا سالم ,بدنیا آمده باشد ,نسبت به کسانی که سالم
بدنیا آمده اند,سخت زندگی میکنند,زندگی برایش بسختی سپری میشود
یعنی همه ما مرگ را برای یکبار تجربه کرده ایم,ولی مرگ نابودی برای ما نبود ,مرگ یعنی پایان عمر و وقت ما,در دنیایی که باید آنرا ترک میکردیم ,تا
از دنیای جنینی وارد دنیایی کاملا ناشناخته شویم, بدون مرگ و مردن ,تولدی
روی نمیداد.
ما با زاده شدن به دنیای زمینی , وارد رحم ,زمین شدیم ,مادر  همه ما
الان زمین است ,بدون امکانات زمین ,زندگی ,وجود نخواهد داشت .
جنین بدون هیچ زحمتی در رحم مادر رشد کرد ,تمام امکانات مهیا بود ,محلی
بود که اندام هایش داشت ساخته میشد ,در کره زمین هم همه چیز مهیا است,
انسان در موجودیت آنها دخالتی نداشته ,همه چیز در نهایت کمال خودش است ,
حتی جسم ما که اگر سالم باشد در نهایت کمال خودش است,ولی با این همه کمال چرا انسان, احساس نقص میکند ,وقتی از مادری که باردار است ,درباره
جنینش سوال کنی ,درماه های متفاوت ,جواب های متفاوتی خواهد داد,یعنی توضیحی تلویحی در باره وضیعت جنین ,که از نقص به کمال جسمانی, در حرکت است ,چرا ما ,که در کمال جسمانی  هستیم ,احساس نقص میکنیم  ,این احساس  نقص از کجاست ؟
آیا غیر از این است که همه ما حامله هستیم ,حامله نطفه ای در درون خودمان
که ,روزی بایستی با مرگ و پایان وقتمان در این دنیای جنینی زمین , پا به دنیای
بسیار بزرگتر در مقایسه با دنیای جنینی مادر و دنیای زمینی ,بگذاریم, امروز همه ما بدون توجه به زن و یا مرد بودنمان ,در درون خود موجودی را پرورش
میدهیم ,اندام های این کودک درونمان ,با رفتارهایمان , پندارهایمان ,گفتارهایمان,
با اخلاقیاتمان,با عشقمان ,با آگاهی و دانایمان و ده ها نمونه دیگر ساخته
میشود, ما مادر کودک درونمان هستیم ,اندام هایی که کاربردی در این دنیای
زمینی ندارند,اگر از جنینی که در رحم مادر  است , امکان این بود که از او سوال
میشد ,اندام های تو در شکم مادرت به  چه دردت میخورد ؟ قطعا جوابش این بود
که در اینچا ,هیچ , و لی کودک نمیداند که این اندام ها هر کدامش ,چقدر با ارزش
در این دنیا هستند که در آنجا از آن بی خبر بود,اگر اعمال و گفتار و نیات و افکار و
ده ها موارد دیگر همسویی با علم و حکمت خداوند نباشد, این موجود نازنین درونی مان بعد از اتمام وقت این دنیا و متولد شدن در جهانی بس بزرگتر ,ناقص
بدنیا می آید,و دیگه کاری از دست کسی ساخته نیست ,چون آنچه متولد میشود
محصولی ساخته شده است,و با این محصول زندگی جدیدی را که غیر قابل حدس و گمان است , شروع خواهیم کرد ,تافرصت باقی است ,فکری به حال خودمان بکنیم  ,  پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 92/9/18:: 2:38 عصر     |     () نظر

دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم ,دنیایی است علمی, دنیایی که همه چیزش
علم و علمی است ,اگر هم از آن سر در نیاوریم ,اشکال در جهل ماست و در
علم ما ,در دنیایی که همه چیزش علمی و علم است,اگر نتوانیم با این علوم خود را هماهنگ کنیم ,هر کار ما  ,بد یاضد علم  ,محسوب مشود.
ولی چطور میشود در این دنیای  بی نهایت علمی ,اکثریت ما در  اینکره خاکی که اندک هم نیستم, علم را بجای اینکه در خدمت بشر و خود بکاربگیریم ,بر علیه خود
و دیگران بکار میبریم, اشکال در کجاست؟
آیا میدانیم که هرآنچه انجام میدهیم ,احتیاج به دانستن علم آن عمل دارد,آیا ما
با علوم متفاوت انسانی , کلامی ,روانی , ارتباطی ,شغلی ,هستی شناسی,
خداشناسی, خود شناسی, دینی, و هزاران علوم شناخته و ناشناخته آشنایی
داریم ,یا همینطوری آنجه یاد گرفتیم ,واکنش نشان میدهیم,متاسفانه اکثریت ما
در این دنیای علم,که حتی عشق آن هم یک علم است ,هیچ تخصصی را یاد
نگرفتیم ,و برای همین است که زندگی کردن  برای اکثریت ما چه فقیر و چه غنی
پر از درد و رنج است,چون بی نهایت اعمال هر روز ما با علم هماهنگ نیست, و
در وحله نخست بایستی این مسله را درک کنیم, که ما هیچ نمی دانیم,و این
توهم دانستن را به کناری بزنیم و اعتراف کنیم که ,, نادانیم ,, .
کار بد, یعنی کاری که ضد, علمی است که, خداوند جاری کرده و کار خوب یعنی کاری که با علم خداوند هماهنگ است,رنج میوه و حاصل نادانی ما از جهلی است که اسیر آن هستیم ,این مهم نیست در دنیای پر علم ندانیم,مهم تلاشی
است که برای خلاص و آزادی از رنجی که خود سازنده آن هستیم ,بکنیم, همین
تلاش مهم است, که با سربلندی و فروتنی کامل در برابر خداوند  ,میگوییم که
ما تلاشمان را برای خوب شدن کردیم, و خداوند بر قصد و نیتمان آگاه است,
پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 92/8/24:: 11:37 عصر     |     () نظر

با سلام از یکی سایتها مطلبی را خواندم بسیار آموزنده و زیبا که رسم شراکت
سهیم کردن آن با شماست,
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
استاد ادامه داد که چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد…
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟
آنها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند.
چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟
آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند!
این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.
پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 92/5/30:: 11:50 عصر     |     () نظر

وصفی از ملا صدرا درباب خداوند داشتم میخواندم که حیفم آمد که شما را هم
در شادی خودم شریک نکنم ,

خداوند بی‌نهایت است و لامکان وبی‌زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود
و به قدر نیاز تو فرود می‌آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود
و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می‌شود...
پدر می‌شود یتیمان را و مادر
برادر می‌شود محتاجان برادری را
همسر می‌شود بی‌همسرماندگان را
طفل می‌شود عقیمان را
امید می‌شود ناامیدان را
راه می‌شود گمگشتگان را
نور می‌شود در تاریکی ماندگان را
شمشیر می‌شود رزمندگان را
عصا می‌شود پیران را
عشق می‌شود محتاجان به عشق را
خداوند همه چیز می‌شود همه کس را...
به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرطپرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان‌هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها،ناراستی‌ها ، نامردمی‌ها!
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سفره شما با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند
در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند
و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند...                                                                                                                                                                                                       مگر از زندگی چه می‌خواهید که در خداییه خدا یافت نمی‌شود...؟
پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 92/4/28:: 6:22 عصر     |     () نظر

وقتی کودکی بدنیا می آید ,خداوند روزی او را قبل از او می فرستد,این یعنی
هر کسی که وارد این دنیای خاکی میشود ,رزق و روزی او مهیا و حاضر است ,
و تا آخر عمرش, خداوند این روزی را تضمین کرده ,فقط روزی از طریق خانواده مهیاست,و روزی هم وقت کار او فرا میرسد ,یعنی کودک یک موجود روحانی است
که با ورودش دارای حق و حقوقی میشود, و هر آنچه خداوند برای هر فرد حقی و حقوقی تعیین کرده قانون است و پیروی از آن واجب میشود,,یعنی انسان و کودکی که تازه به این دنیا آمده حرمت دارد ,یعنی به پاس این حرمت بایستی عدالت را در حق کودک رعایت کرد,این یک امر کلی است,ولی چطور میشود از یک
موجود روحانی معصوم,به موجودی مثل هیتلر و چنگیز و یا ابن سینا و ادیسون و یا
انسانهای بزرگی که کم نیستند ,تبدل میشوند,و دقیقا این سوال مرا به یک
سری کندوکاو واداشت,و بهترین پژوهش زندگی دوران کودکی خودم بود,جایی که
میشد واقعیت را به عین دید ,طی سالها کندوکاو دوران کودکی به این نتیجه رسیدم که آسیب های دوران کودکی ,از من فردی ساخت ,درست مثل پدر و مادرم که هیچ شناختی از حق و حقوق فردی خودم نداشتم ,و آنطور که مرا تربیت کردند ,من هم فرزندم راهمانطور تربیت کردم و این داستان همینطورادامه خواهد داشت,مگر از جایی قطع شود,یعنی من دوران کودکی بسیار رنج آوری را پشت سر گذاشتم که پدر و مادرم به علت نداشتن دانش و دانایی کافی به حق و حقوق انسانی موجودی روحانی ,با زیر پا گذاشتن حقی که بایستی ادا میشد,
باز به سبب ندانستن,ناخودآگاه موجب رنج و درد کودکی که نمیتوانست علل ها
را درک کند,میشد,و موجب بیماری را با همین ادا نکردن حق,میشدند,پدر و مادر
من ناخواسته عدالت خداوند را زیر پا گذاشتند,حقی که خداوند ,قانون کرده بود
را ناخواسته و ندانسته زیر پا گذاشتند,و من هم ندانسته و نخواسته دنبال روی
آنها بودم ,  , وبا این سرپیجی از قانون روحانی نانوشته ولی حقیقی خداوند که در دنیا جاری است,رنج و درد که میوه و محصول این نافرمانی است,برای خودم
می خریدم,و این داستان ادامه دارد تا زمانی که آگاه شوم به حق و حقوق انسان
که خداوند قانون کرده و رعایت قانون را واجب کرده,تا از این چرخه رنج که ضد
خدا رفتن است,آزاد و رها شوم ,واز این جهل و نادانی که سر چشمه رنج است
خلاصی پیدا کنیم,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 92/1/9:: 1:37 عصر     |     () نظر

از بازیهای مردم که در دنیا با هدف برنده شدن در حال انجام شدن است,و فرار از
بازنده شدن گفتیم,وتلاش بی وقفه برای داشتن مادیات برای رسیدن به احساس
توانمندی برای مستی و مست شدن,میخواهم تجربه ایی را با شما شریک شوم,
حدود بیست سال پیش در سفری, برای کار به ژاپن رفته بودم,در آن دوران در بین
ایرانیان شوری برای کار در ژاپن افتاده بود من هم با این جماعت راهی شدم,در
بدو ورود ویزای سه ماهه میدادند,بعد از ورود کاری پیدا کردیم ودر حدود یکسال و
نیم,کار میکردیم وسر مست ازپول در آوردن ,فقط به کار کردن می اندیشیدیم,و
بدون داشتن ویزای کار و اجازه اقامتمان که تمام شده بودبه صورت سیاه زندگی
میکردم وسعی میکردم باپلیس مواجه نشوم تا اینکه بالاخره روزی پلیس از من
پاسپورت خواست و با دیدن پاس, ویزای  من را که دید ,فهمید که ویزا ندارم من
را تحویل اداره خارجیان داد,وتا مراحل اخراج من از ژاپن صورت بگیرد,حدود بیست
روز طول کشید,و حدود هفده روز من را به زندان انفرادی برای تنبه,انداختند,ومن
که تا به حال رنگ زندان را ندیده بودم ,خود را در اتاقی دو در سه ,دیدم,یک باره
ارتباط من با دنیا قطع شد,راه هر نوع تماس بسته شد ,و من به شدت در این جو
ناخواسته قرار گرفتم ,و هر روز احساس ناتوانی شدیدی بر من غلبه میکرد,و از
طرف دیگر ,نیازی در من بیدار شده بود,که قبلا این نیاز را حس نمی کردم, نیاز
به خداوند, هر چقدر خود را ناتوانتر دیدم,نیاز به خداوند در من شدیدتر میشد,
اینجا را داشته باشید.
حالا میخواهم یک سری به انتهای زندگی به لحظه ایی که کسی در حال مردن است بزنیم,کسی را در نظر بگیرید که نفسهای آخرش است,ونفس های آخرش را دارد میکشد,هر لحظه امکان داردکه نفس قطع شود ,در این لحظه نه ثروت و دارای ,نه شغل و مقامات و وزارت وغیره و نه ایل و تبار و زن و همسر و فرزندو قصر و هر آنچه دارد,بدرد او نمی خورد,در این لحظه آن احساس نا توانی بر او غلبه میکند , در این لحظه آخرنیاز به خدادر او بیدار میشود ,او میداند که در این لحظه فقط خداوند است که میتواند او رایاری کند,هیچ کس را یارای کمک به او جز خداوند ,به او نیست,این آگاهی را هستی ,در آن لحظه به او میدهد,ولی در آن لحظه ,دیگر دیر است و وقت زندگی تمام.
در ژاپن , هستی, مرا  ,به دیدار مردن برد,و مردن را برایم ترسیم کرد,ولی این تنها
برای من نیست ,هستی, ما را آگاهانه ,به نقطه ایی از ناتوانی میرساند تا نیاز به خداوند در, ما بیدار شود. تا یک بازگشت دایمی به سمت او داشته باشیم,از این توهم در بیاییم که راه نجات ,مادیات است و مادیات, هر چیزی غیزخداست ,هستی , این آگاهی زنده ,را به مامیدهد که تکیه کردن به غیر از خداوند ,عین ناتوانی است,پس تا وقت است, دست از این توهم برداریم ,رفتن به سمت خداوند رفتن به سمت قدرتمند شدن است,پاینده باشید
.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/12/26:: 2:58 عصر     |     () نظر

 سینما و تاتر  را همه ما کم وبیش با آن آشنا هستیم ,صحنه بازی و بازی گر و
نقش و بقیه  موارد, نقش های متفاوت,که با بازی گران  متفاوت ,در صحنه , بازی
میی شوند,برای بازی, بازیگر ,باید دانش وعلم وفن بازیگری را بلد باشد , یعنی
بایستی متخصص باشد ,که هست,بازیگر میتواند نقش های گوناگون را به خوبی
بازی کند,یعنی از عهده کاری را که پذیرفته,می داند که بر می آید,یعنی دانایی
توانایی ببارمی آورد,حالا این مثال را میخواهیم ربط به زندگی بدهیم ,هر کدام از
ما , در زندگی با کسان زیادی در ارتباط هستیم,یعنی زندگی صحنه بازی است ,
و ما بازیگر ,من و تو دارای نقش های متفاوتی هستیم, من و تو دختر و پسر,پدر
ومادری هستیم ,نقش دختر و پسر ,در عین حال دارای فرزندی هم هستیم ,یعنی
نقش پدر و مادری را هم داریم,برای دیگری خاله و عمه و دایی و عمو هم هستیم
یعنی این نقش ها را هم داریم ,درعین حال ده ها نقش دیگر را هم داریم ,حالا
آیا ما , در صحنه زندگی, نقش های خودمان را ,در قبال دیگران درست بازی
می کنیم,دو حالت دارد ,یا می گویید بله , که در این صورت شما یک متخصص
هستید, وعلم بازی را یاد گرفتید, ویا میگویید خیر ,که حاصل بد بازی کردن ها ,
ما را به ورطه درد و رنج میکشاند,آری اگر بخواهیم که نقشی را بپذیریم ,اول باید
علم آن را پیش از پذیرش یاد بگریم,اگر بخواهیم ازدواج کنیم بایستی قبل از ازدواج
علم همسر داری را یاد بگیریم,قبل از بچه دار شدن ,علم و دانش پدری و مادری
را بیاموزیم,پذیرش هر نقش,مستلزم یاد گیری ,,,مسولیت  ,,, آن نقش است.
وقتی نقش های متفاوت را در زندگی بدون داشتن علم که بینایی ماست,
می پذریم,یعنی ما مسولیتی که با پذریرش نقش, باستی به عهده بگیریم , را,
عمل نمی کنیم ,نقش های خودمان را در قبال دیگران بد بازی میکنیم, حاصل این
بازی بد ,رنج و دردی است که هر لحظه میکشم,ودرست مثل پزشکی که تخصص
ندارد و می خواهددست به درمانگری بزند, و حاصل آن فاجعه است,و ما بدون
علم و تخصص ,نقش های گوناگونی را که هر کدام مسولیتی را بازگو میکند,
می پذیریم,و چون از عهده مسولیت آنها بر نمی آییم ,به دردی گران مبتلا میشویم
و چون تاب این رنج سخت است ,برای فرار مجبوریم به سرگرمی , پناه ببریم,
روشهای بسیاری که همه ما اگر تجربه نکرده ایم ولی می شناسیم, من با تفریح
و سرگرمی مخالف نیستم , ولی برای فرار از مسولیت وقتی انسان خودش را
مشغول سکس و مواد مخدر و پول  تنبلی و غذا و  پرخوری و غیره میکند, در این
صورت اینها را برای شفای دردش و تسلی رنجش برمیگزیند ,این نادرستی است,
اگر دنیابا فاجعه روبرو شده,برای همین بد بازی کردن هاست , پاینده اشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/12/8:: 12:34 صبح     |     () نظر

شاید که شما هم جزو کسانی باشیدکه احساس میکنند که در حق آنها بی
عدالتی صورت گرفته ,البته چند درصددر دنیا این احساس را دارند نمی دانم ,ولی
در اطراف خودم این احساس را در همه اطرافیان ,دوستان ,وصددرصد نفراتی که
با آنها ارتباط دارم,و آنهارا می شناسم ,به عینه می بینم,شاید دلیلیش را سوال
کنید؟ قبل از جواب ,که در واقع میخواهم خودتان به آن برسید ,به کمی عقب تر
بر گردید ,به زمان کودکی ,آن دوران  را بیاد بیاورید,از رنجها و دردها واز تنبیه
وتحقیر و از بی عدالتی هایی که در حق شما صورت گرفته,این قسمت را نگهدارید
که ما به دنبال مقصر نیستیم,قصد ما آگاه شدن از رفتارهای خودمان است,که
جلوی تخریب را بگیریم,و میوه و محصول این بی عدالتی ها از من و تو موجودی
خشن ساخت,,مسله و مشکل اینجاست.
این را به خاطر داشته باشیم که اگر مربیان ما در حق فرزندانشان بی عدالتی کردند,در حق آنها هم این بی عدالتی رخ داده و همینطور در حق اجداد و
گذشتگان تا برسد به نیاکان غار نشین ,و تمام آنها از روی نا آگاهی صورت گرفته,
 یعنی من و تو دردی مشترک که در سطح دنیاجاری است,داریم,یعنی بی عدالتی در حق همه مردم دنیا صورت گرفته,یعنی امروز ما موجودی خشن هستیم که ناخودآگاه در پی حقوقی که از ما پایمال شد,از خودمان خشونت بروز میدهیم,
یعنی خشونت امروز ما میوه بی عدالتی است,اگر خوب توجه کنیم به خودمان و رفتارهای خودمان ,دقیقا  میبینیم
که خشونت چقدر از ما جاری میشود,حسابش را بکنید که چند میلیارد نفر اگر
هر کدام کاسه ایی خشونت بریزند ,معلوم است که دینای امروز ما بایستی
اینچنین باشد,هر نوع خشونت ,در واقع به نوعی اعتراضی به بی عدالتی که در
حق ما شده است,می باشد,اگر دروغ میگوییم,بی ادبی,مقایسه,کینه و دشمنی
,حسادت,کلاه برداری ,قتل و غارت و هزاران فرمی که در کل به خشونت تعریف
می شود,در واقع نوعی رفتار اعتراضی است ,به بی عدالتی که انسان در حق
انسان کرده ,و  همه ما اگر دنیا به اینجا کشیده شده مقصر هستیم,و اشتباه
بزرگ این توهم است که ما از راه خشونت  می توانیم احقاق حق کنیم,اگر
خشونت و دروغ و دزدی و غیره می توانست عدالت را در دنیا جاری کند تا به حال
بایستی این امر صورت می گرفت,تا امروز سر لوحه زندگی ما خشونت بود ولی از
امروز بیایید عدم خشونت را تمرین کنیم,عدم خشونت را , راه و روش زندگی روز مره کنیم,و این از من و تو شروع می شود ,این مسولیت ماست
اول از همه خشونت را بایستی به درستی شناخت,و تمرین کرد که آنچه ما را
خشن کرده ,جلویش گرفته شود ,و تاکید می کنم که ما فقط به خودمان کار داریم
و هیچ کاری با دیگری نداریم,ما اول بایستی خود از خشونتی که ما را وادار به
خشونت میکند آزاد شویم و به حیطه لطافت قدم بگذاریم ,واین احتیاج به بر رسی
دارد, بذر عدم خشونت را در قلب بکارید تا بارور شود, پاینده باشید.

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/11/24:: 8:21 عصر     |     () نظر

<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره

صبوری
هدف از ایجاد این وبلاگ احساس وظیفه ایی است که اولا سپاس از خداوند برای توفیق این فرصت برای خودشناسی در کنار استاد و معلمی که مرا تا ابد بنده خدا کرده و دوم برای آن حتی تویی که نیازمند و طالب کشف ومکاشفه وبنده گی نظم و هماهنگی و هارمونی هستی.در ضمن آنچه مینویسم فقط نظرات شخصی است و هیچگاه بی احترامی و هتک حرمت به هیچ دینی در مرام من وجود نداردکه من عاشق تمام پیامبران خداوند بلاخص حضرت محمد (ص) هستم وهرکسی کوچکترین بی احترامی به اعتقادات و باورهای انسان کنداز خدا پرستی دور است ,اگر دیدگاه من با شما یکی نیست این به دلیل تفاوتی است که در اندیشهای ماست وهیچ چیز دیگری نیست ودر این راه ما هم سفرانی همراه به سمت خداوند هستیم و در این راه من محتاج راهنمایی های شما انسان بزرگ هستم
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها