در تمام دوران زندگی کلمه تقدیر و سرنوشت را به وفور در مواقع بسیار بکار بردیم
وآنچه را که رخ داد را به گردن تقدیر انداختیم و از آن گذشتیم, یعنی رخداد این
لحظه را برای من و شما نوشته اند و کاری از دست ما بر نمی آید و ما ناگزیریم
برآن گردن نهیم ,در واقع این نگاه ,نگاهی است که انسان شدیدا از زیر بار
پذیریش مسولیت میگریزد,این نگاه تمام مسولیت را به گردن خداوند می اندازد
در صورتی که خداوند مهربان یک آزادی بی قید و بند در انتخاب کردن به انسان
هدیه داده , حق انتخاب, آزاد در انتخاب برای هر کاری که می خواهد بکند,
خداوند زمین فراوان برای کاشتن در اختیار ما گذاشته که هر چه می خواهیم
در آن کشت کنیم و هیچ دخالتی در انتخاب ما ندارد, و لی مسله و مورد مهم
قضیه در این نکته نهفته که, آنچه که ما میکاریم ,محصولش همان چیزی است
که کاشته ایم,این قانون هستی است ,اگر دانه گندم بکاریم ,گندم برداشت
میکنیم, وتا به حال ندیدیم که گندم بکاریم و برنج برداشت کنیم,در زمین معنویت
هم داستان به همین وضع است , یقیننا اگر خیر و خدمت بکاریم آنچه محصول
می دهد خیر و خدمت است ,و اینجاست که انسان با حق انتخابی که دارد
می فهمد گه آنچه امروز دارد برداشت میکند ,همان چیزی است که کاشته است
و انسانی که به این آگاهی رسیده سعی می کند انتخابهای خوب کند چون
می داند هر انتخاب مثل دانه ایی است که در زمین میکارد ,وهر دانه ایی برای
محصول دادن احتیاج به وقت و زمان دارد یعنی ما می توانیم آینده خودمان را ببنیم
این واقعیت را بایستی ببینیم , در این نقطه است که آگاهی از این قانون هستی
باعث میشود که مسولیت عمل کردمان از گردن تقدیر و سرنوشت برداشته
میشود وبه گردن ما می افتد,وما میتوانیم از این به بعد انتخاب های درستی
داشته باشیم و دراین راه تمرین کنیم , پاینده باشید.
کلمات کلیدی:
یکی از موضوعات مورد تحقیق ما,توقعات بیش از حد ما از خودمان و به خصوص
از دیگران است, درواقع اینکه انسان نیازمند است شکی در آن نیست ولی نیاز
نبایدسبب توقع در ما شود, توقعات وقتی برآورده نمی شوندتولید خشم که یکی
از علت های شروع جنگ و جدل است را می کند,واساس وریشه خشم هایی
دایمی ما در طول روز همین راز ی است که ما از آن می گذریم,اگر در طول روز
ما صد بار خشمگین شویم , صد بار توقعات ما به علل های متفاوت ارضا نشدند
ودر نتیجه در ما صد بار تولید خشم شده ,در تولید این عصبیت که منجر به رفتار
ناهنجار مشود باز بایستی به عقبتر ودر دوران کودکی نظر کرد,به دورانی که ما
نیازمند و ناتوان و نادان وناآگاه از نیازی در خود بودیم که خانواده مسول ارضای
آنها بودند تا حمایت و امنیت در ما که خالی بودیم ,پر می شد,ودر این نقطه ما
حس کردیم که حق و عدالت رعایت نشد و آرامش ما در طی سالیان بهم خورد
و صلح درونی ما بهم ریخت و از تعادل خارج شدیم وتا به امروز به دنبال احیای
عدالت می چرخیم,در اثر خودکاوی انسان به اساس ناتوانی , نیازمندی ,نادانی
نگرانی که ریشه تمام نیازهای مااز کودکی است,پی میبرد,و دانایی را که اساس
بیرون آمدن از تاریکی ,وبرآوردن درست نیازهای روحانی را که حس توانمندی را
بوجود میآوردواساس نگرانی را در ما خشک می کند و ازبین می برد ,وکار کرد
وتمرین در این حیطه ما را از درون قوی میکند و باعث آشتی درونی ما را فراهم
می کند,پس نظری به توقعات خودمان بیندازیم ,که امروز جه بر سر ما می آورند
وکوشش کنیم تا آنها را به حداقل برسانیم و راه هایی را برای ارضای نیازهای
واقعی را پیدا کنیم ,شناخت نیازهای واقعی و راه برای برآوردن آنها انسان را به
سوی موفقیت می کشاند. پاینده باشید.
کلمات کلیدی:
وقتی به دنیا . به هر نقطه ایی از آن نگاه میکنیم ,نقطه مشترکی را می بینیم
که آن کلمه ایی است به نام جنگ, در هر خانه ایی بین پدرو مادر و فرزندان و
اقوام,جنگی در جریان است ,در مرحله بزرگتر جنگی بین قوم ها , ادیان,ملتها ,
درهمه ابعاد جریان دارد و آنجه نصیب همه کرده دردی بزرگ وجدایی بزرگی
است به نام بیگانگی,ما آن حس یگانگی و وحدت را از دست داده ایم
وبرای همین است که راحت میتوانیم هر خطایی را با توجیح سرپوش بگذاریم,
کسانی که در این حیطه هستند , خداوند درآنجا حظور ندارد,به زبان
درست تر , از حیطه خداوند دور شده است ,امروز بین همه ما جنگی در جریان
است ,جنگ نبود صلح است و صلح ,حیطه خداوند است ,ولی راه صلح بیرونی
از درون می گذرد,کسی که به صلح درونی برسد میتواند برای صلح دنیا تلاش
کند ودر غیر اینصورت نامش دیگر صلح نیست.
اساس این کج روی را در تعیلم و تربیت بایستی جستجو کرد ,از خانواده که بنیان
همه جنگ هاست ,از تعلیم و تربیت خانواده که اگر مهر و محبت را وصلح و یگانگی
را سرلوحه آموزش ها قرار نداده باشد ,آنچه حاصل وبارمی آید جز جنگ چیزی
دیگر نمی تواند باشد,پس این واقعیت را بایستی دید ,این واقعیت را در خودمان
ببینیم ,کینه و دشمنی و تنفر را در خودمان ببینیم ,این ستیزه جویی را بایستی
در خودمان پیدا و کشف کنیم,و عواملی که ما را از صلح دور کرده را پیدا کنیم,
احتیاجی نیست که صلح را جستجو کنیم , صلح در همین لحظه وجود دارد فقط
کافیست که آنجه ما را از صلح جدا کرده را کشف کنیم و از سر راه برداریم تا
وصل به صلح شویم تا صلح درونی حاصل شود.
به طور مثال ما در طول زندگی یاد گرفتیم که دیگران بیگانه اند و نگاه بیگانه دیدن
در ما شکل گرفت و کار کرد وباعث شد که عمل ما بر این اساس انجام شود,
که خود این نگاه باعث دور شدن ما از حیطه صلح است و ما در اثر خودکاوی
وقتی این بیگانه دیدن را کشف کردیم, و آنرا به یگانگی تبدیل کردیم و تمرین
کردیم, یکی از عواملی را که ما را از حیطه صلح دور می کند را ازبین بردیم و یک
قدم به وصل وصال نزدیکتر شدیم , پاینده باشید.
کلمات کلیدی: