روزی حضرت مسیح با حواریون از جایی رد میشدند,در مسیرشان به لاشه سگی
که متعفن شده بود برخوردند,هر کدام از حواریون چیزی گفت ,یکی از بوی بد,یکی
از لاشه آن ,دیگری از چیزی و همینطور تا نوبت عیسی مسیح رسید ,ایشان گفتند
عجب دندانهای سفیدی دارد,واین تقریبا داستان اکثریت ماست,اکثریت ما همیشه
به نکات منفی هر چیزی بیشتر توجه داریم تا نکات مثبت ,البته از نگاه خودمان,
واین دلیل دارد,برای رد گیری بایستی سری به دوران کودکی زد ,اگر توجه کنیم
به عمل کرد یک کودک ,میتوانیم نقص را بخوبی در آن ببینم ,و بارها کودک برای
همین نقص مورد تنبیه قرار گرفت ,ونگاهی در او شکل گرفت که نقص برابر است
با تنبیه و طردشدن , و آرام آرام نگاهی که منطق او شد ,در او شکل گرفت,کامل
گرایی و پرفکت بودن ,در نتیجه هر چیزی که نکات منفی داشته باشد را به نوعی
از زندگی خودش کنار میزند و طردش میکند,واکثریت ما اینچنین میکنیم ,در صورتی
که نگاه درست این است که ,متفاوت بودن و گوناگونی را همیشه مد نظر داشته
باشیم,همانطور که بهتر از من میدانید ما در دنیایی زندگی میکنیم که همه چیزدر
کمال خودش در حلقه هماهنگی با گردش دنیا ,در حرکت است ,همه چیزها در
نهایت کمال خودش است , حتی جسم ما ,که ذره ایی خار و خاشاک اگر وارد
بدن ما شود ,تا آنرا دفع نکنیم ,آرام نداریم ,ولی چرا ما احساس نقص میکنیم؟
اگر نقص از جسم نباشدکه نیست ,پس از کجاست؟
دنیای مادی ,دنیای بی نقصی است که طبق قانونی که بر آن حاکم است ,حرکت
میکند,برای نمونه ما نمیتوانیم حتی یک ثانیه از حرکت رو به جلوی سن را بگیریم,
هماهنگ با قانون در این مدار در حرکت است,پس در دنیای مادی همه چیز درست
است,ولی انسان خود را ناقص میبیند,چون دنبال کمال است ,هزاران راه برای
رسیدن به کمال یاد میگیرد و بکار میبندد ,یعنی در دنیای اندیشه ,عقل,کلام,و
به طور کل در دنیای روحی خود احساس نقص میکند ,نقص یعنی کمبود,کاستی,
نبود چیزی که بایستی باشد ,پس وقتی نقص را دیدیم,کمال یعنی,رفتن به سمت
رفع نقص ,این یعنی درمان,یعنی با شناخت نقایص و اصلاح ما وارد هماهنگی با
قوانین جاری روحی دنیا میشویم,این یعنی کمال,ما بایستی از کامل گرایی به
کمال گرایی نقل مکان کنیم ,کامل گرایی که همه چیز راپرفکت و کامل میخواهد
به تنهایی و بی کسی و انواع و اقسام عصبیتها منجر میشود و تولید بیماری
میکند در صورتی که رفتن به سمت کمال گرایی انسان را به سلامت و شادی
ورضایت سعادت میرساند ,بجای اینکه منفی نگاه کنیم, متفاوت بدانیم,در جایی
که همه چیز در حد کمال هستند,من ناقص اگر به هماهنگی نرسم ,در رنج
زندگی را سپری میکنم ,راه بیرون رفتن از رنج ,رفتن به سمت کمال گرایی است,
در جایی که نسبیت حاکم است ,پاینده باشید.
کلمات کلیدی:
یکی از دردهای بشر امروز ,که درد ی مشترک است,احساس نا امنی است ,چرا
ما در هر جا سراغ امنیت میروریم ,چرا احساس نا امنی میکنیم ,در زند گی فردی و اجتماعی دنبال امنیت , جای امن و هزاران روشی که ما وابسته میشویم و در
آن ماوا میکنیم ,هستیم,در انسانی که یا به انسانهای دیگر وابسته میشود و یا به مادایات که میتواند هرچیزی باشد ,وابسته و دلبسته میشود, اشکالی هست
یعنی هر نوع وابستگی که انسان دچار آن میشود ,در واقع نشانه بیماری است ,
بستگی به شدت و ضعیفی آن دارد ,یعنی انسان در دوران کودکی خودش ,به
نقطه ایی رسیده که احساس نا امنی کرده , یعنی کودکی که امروز من وتوی
مسن هستیم به علت هر چی که بود نتوانستیم به آن احساس ایمنی دست
پیدا کنیم و در نتیجه بنا به شخصیت خودمان وابسته شدیم و خودمان را در واقع
پشت هر نوع وابستگی پنهان کردیم تا مبادا آرامشمان بهم بخورد,آرامش ما بسته
به او شده ,اول بایستی این واقعیت را در خودمان پیدا کنیم ,یعنی درد را ببینیم,
مثلا کسی به پدر و مادر وووو وابسته است , به یکباره از دست میدهد ,این از
دست دادن را به عنوان یک جبر اگرپذیرا نباشیم ,مطمنا به مشکل برمیخوریم ,
اشکلات هر چقدر بیشتر باشد ,وابستگی ما هم بیشتر است , همه عزیزان
جایگاهی دارند عزیز,و نبودشان دردآور ,ولی وابسته بودن چیزی دیگر است,ونمونه
دیگری که شاید برای ما آشنا باشد,اینکه اگثر ثروتمندان خسیس هستند,ودوست
دارند که ثروت جمع کنند ,که درواقع به نوعی وابستگی میتوان در آن دید ,وهزاران
نمونه ایی که شما بهتر از من میدانید ,اینها را هم همه شما بهتر از من میدانید ,
ولی یادآوری مهم, این است که مادام ما نتوانیم از وابستگی دست بکشیم به
حس عدالت نمیرسیم,راه کار بیدار شدن حس عدالت در ما ,درمان وابستگی های
ماست,حس عدالت , امروز در ما کار نمیکند,چون به هر چیزی که وابسته به آن
هستیم دودستی به آن چسبیدیم و آنرا رها نمیکنیم ,وقتی به مادیات چسبیدیم
چطور میتوانیم دیگری را که نیازمند است ببینیم ,وابستگی مثل دستمالی است
که چشمان عدالت را بسته و ما با چشمان بسته چطور میتوانیم ببینیم,با باز
کردن چشمان عدالت ,اکثر مشکلات انسان خود به خود محو ونابود میشوند,وقتی
حس عدالت در ما بکار بیفتد ,دیگر انسان جنگی با جبر ندارد ,وقتی جنگی نباشد
خود به خود صلح جاری است ,عدالت را بایستی زیر میکروسکوب گذاشت,ما
بایستی از خودمان شروع کنیم ,نه اینکه عدالت را از دیگری بخواهیم ,همه ما ,از
خودمان بایستی شروع کنیم ,بزرگترین اشتباه این است که بخواهیم دیگری
عدالت را رعایت کند,این روش ما را به هیچ جایی نمیرساند ,مثل اینکه من مریض
هستم و از تو بخواهم برای خوب شدن من, تو دارو بخوری ,پاینده باشید.
کلمات کلیدی:
اگر خوب توجه کنیم به زندگی درخت و حیوان و موجودات دیگر ,همه آنها طبق
برنامه ایی که دارند عمل میکنند ,نمی توانند غیر از آنچه که برایشان نوشته اند
باشند , مثلا یک درخت نمیتواندامروز یک چیز باشد و فردا یک چیز دیگر و یا یک شیر
نمی تواند غیر خودش باشد ,یعنی تمام موجودات خداوند غیر از انسان دارای ثبات
هستند, این ثبات یعنی ,هرکدام از آنها تکلیف خودشان را در عالی ترین مراتب
دارند انجام میدهند,برای همین است که آرامش را از بطن خودشان منتشر میکنند
وما برای آرامش گرفتن به طبیعت پناه میبریم و انرژی میگیریم ,انسان تنها موجودی است که ثبات ندارد ,این لحظه یک طور و لحظه بعد طوری دیگر ,واین کلید دقیقا میتواند ,نشانه دوری و نزدیکی انسان را به تکالیف انسانی مشخص کند,همه غیر از انسان
مو به مو تکالیفی که به آنها محول شده ,انجام میدهند,بدون ذره ایی توقع پاداش,
میوه ومحصول این عملکرد, آرامش است ,وهمه ما به نوعی از جاری بودن آن در
طبیعت سود برده ایم,ولی چرا انسان به این حال و روز افتاده ,انسانی که خداوند
آنرا خلیفه کرده ,امروز از آنچه باید باشد فرسنگها دور شده ,انسان هم مانند دیگر
موجودات ,تکالیفی دارد,تمام ادیان ,خودشناسی,روانکاوی و ده ها راه ها برای این
است که انسان ها را تشویق به بازگشتن به این تکالیف انسانی کند که با دیگر
موجودات ,هماهنگ شود ,امروز همه غیر از انسان ,هماهنگ با رهبر اکستر در
سمفونی آرامش, می نوازند و انسان برای خودش چیزی که با روح کل هماهنگ
نیست ,می نوازد,یعنی انسان خلیفه,ارتقاع تنزل نسبت به دیگرموجوداتی که حق
داشتن انتخاب ندارند,پیدا کرده,چون تکالیف خودش را انجام نمیدهد,تکلیف چیست
به طور مثال,نماز خواندن روزه گرفتن ,غیبت نکردن ,مهربانی و محبت ,حق را وصلح
و وحدت را پاس داشتن و ده ها نمونه های دیگر که شما بهتر از من میدانید ,
اینها نمونه های تکالیف انسانی هستند,که در رفتارهای روز مره ما بایستی
رعایت شوند,ولی نمونه های بسیاری را میتوان زد که وقتی کسی خوبی میکند
ویا غیبت نمکند و یا دزدی نمیکند ,اینها را جزی از محسنات به حساب می آوریم
و وقتی محسنات شد ,مقام و ارزش هم دنبالش می آید و برایش جایگاه می آورد
در صورتی که تمام آنچه که مثبت است,اگر بجا بیاوریم ,تکالیف انسان است ,یعنی
تازه ما به حالت طبیعی خودمان بازگشته ایم ,تازه وارد هماهنگی با ارکستر و
رهبر ارکستر میخواهیم در سمفونی آرامش همسو شویم,تمام کوشش عالمان و
دانایان و پیامبران و آزادگان ووووو ,برای این همسو شدن انسان است ,وارد حلقه
آرامش شویم و تازه بعد از ورود است که کار خلیفه آغاز میشود که دیگر موجودات
حق ورود به آنجا را ندارند ,پاینده باشید
کلمات کلیدی: