وقتی کودکی بدنیا می آید ,خداوند روزی او را قبل از او می فرستد,این یعنی
هر کسی که وارد این دنیای خاکی میشود ,رزق و روزی او مهیا و حاضر است ,
و تا آخر عمرش, خداوند این روزی را تضمین کرده ,فقط روزی از طریق خانواده مهیاست,و روزی هم وقت کار او فرا میرسد ,یعنی کودک یک موجود روحانی است
که با ورودش دارای حق و حقوقی میشود, و هر آنچه خداوند برای هر فرد حقی و حقوقی تعیین کرده قانون است و پیروی از آن واجب میشود,,یعنی انسان و کودکی که تازه به این دنیا آمده حرمت دارد ,یعنی به پاس این حرمت بایستی عدالت را در حق کودک رعایت کرد,این یک امر کلی است,ولی چطور میشود از یک
موجود روحانی معصوم,به موجودی مثل هیتلر و چنگیز و یا ابن سینا و ادیسون و یا
انسانهای بزرگی که کم نیستند ,تبدل میشوند,و دقیقا این سوال مرا به یک
سری کندوکاو واداشت,و بهترین پژوهش زندگی دوران کودکی خودم بود,جایی که
میشد واقعیت را به عین دید ,طی سالها کندوکاو دوران کودکی به این نتیجه رسیدم که آسیب های دوران کودکی ,از من فردی ساخت ,درست مثل پدر و مادرم که هیچ شناختی از حق و حقوق فردی خودم نداشتم ,و آنطور که مرا تربیت کردند ,من هم فرزندم راهمانطور تربیت کردم و این داستان همینطورادامه خواهد داشت,مگر از جایی قطع شود,یعنی من دوران کودکی بسیار رنج آوری را پشت سر گذاشتم که پدر و مادرم به علت نداشتن دانش و دانایی کافی به حق و حقوق انسانی موجودی روحانی ,با زیر پا گذاشتن حقی که بایستی ادا میشد,
باز به سبب ندانستن,ناخودآگاه موجب رنج و درد کودکی که نمیتوانست علل ها
را درک کند,میشد,و موجب بیماری را با همین ادا نکردن حق,میشدند,پدر و مادر
من ناخواسته عدالت خداوند را زیر پا گذاشتند,حقی که خداوند ,قانون کرده بود
را ناخواسته و ندانسته زیر پا گذاشتند,و من هم ندانسته و نخواسته دنبال روی
آنها بودم , , وبا این سرپیجی از قانون روحانی نانوشته ولی حقیقی خداوند که در دنیا جاری است,رنج و درد که میوه و محصول این نافرمانی است,برای خودم
می خریدم,و این داستان ادامه دارد تا زمانی که آگاه شوم به حق و حقوق انسان
که خداوند قانون کرده و رعایت قانون را واجب کرده,تا از این چرخه رنج که ضد
خدا رفتن است,آزاد و رها شوم ,واز این جهل و نادانی که سر چشمه رنج است
خلاصی پیدا کنیم,پاینده باشید.
کلمات کلیدی: