سال های سال بود که در من باور واعتقادی کار میکرد که بایستی با آدم بد مقابله کنم و این مقابله با روش های گوناگون اعمال میشد و من در این کار اسرار داشتم و غرق در این باور در یک پندار , سرخوش و مست به راهم ادامه میدادم و حتی نه تنها من که همه اطرافیان خود را به نوعی با خود همراه میدیدم و همه ما در باور و اعتقادات خودمان در مبارزه با آدم های بد و حذف آنها از زندگی خودمان راسخ بودیم و تردیدی هم در این عمل نداشتیم و هر چقدر بیشتر در این باب دقت
بیشتری میکردم , میدیدم که اصلا جنگ و نبرد با آدم بد یک باور شهری و کشوری
و حتی جهانی است و جزء فرهنگ جهان شده که ا صلا باید آدم های بد را هر طور
و به هر روشی بایستی حذف کرد . ولی همیشه سوالی در ذهن من بود که
بااین همه مبارزه با آدم های بد چرا بدی از بین نمی رود و اینقدر آدم بد زیاد
هستند ؟ چرا روز به روز حال ما بدتر میشود ؟ اشکال در کجاست ؟
آری اشکالی در باوری که من آن داشتم وجود داشت و آن اشکال این بود که من
به جای اینکه با بدی مبارزه کنم , با آدم های بد مبارزه میکردم و این آسان ترین
راه برای من بود , مگر میشود باحذف صدها هزارنفر بدی را از بین برد , و یاد
گرفتم که به جای اینکه با آدم های بد مبارزه کنم , با بدی مبارزه کنم , پس
باید ببینم که اصلا اطلاعات من درباره بدی چیست و هر قدر پیش رفتم دیدم
که آنچه از بدی میدانستم مشتی باور بی اساس از آنچه که یاد گرفته بودم و
من بدون تحقیق و تفسیر آنها را پذیرفته بودم و به آنها عمل میکردم و همین
باورهای بی اساس باعث خشم هایی بود که در روابط با دیگران اعمال میکردم
و نه تنها حاصلی جز بدی بیشتر نداشت بلکه در یک راه غلط من ادامه میدادم .
برای مبارزه با بدی و شر بایستی به بهترین وجه آن را شناخت و با شناخت
دیگر بدی را بد نمی بینیم بلکه معلول علتی ناشناخته را درک میکنیم , و
تمام آدم هایی را که از طریق بد شدن می خواهند به تسکینی برسند را
قربانیانی خواهیم یافت که راهی اشتباه را ادامه میدهند که محتاج کمک و یاری
هستند و به ناگاه دید ما نسبت به همه چیز تغییر خواهد کرد .پاینده باشید
کلمات کلیدی: