وقتی وارد حیطه معنا میشویم دیگر هر , کلمه, وجود مستقلی برای خودش دارد با معنا کردن کلمه ,آرام آرام تو, خود کلمه میشوی ,واین کلمه میتواند هر چیزی باشد,کلمه در تو حظور پیدا میکند و به حرکت در می آید و از طریق جسم من و تو جسمیت می یابد,ازقوه به فعل در می آید,ولی وقتی کلمه تکرار میشود و کلمه ایی را تکرار میکنیم ,من و تو غیر از آن کلمه ایم فقط تکرار کننده ایم درست مثل طوطی. فهم هر کلمه برای ما نسبی است,امروز آنرا یک طور درک میکنیم و فردا طوری دیگر و این در واقع قدم گذاشتن به نو شدن است,هربار نو و نوتر شدن,کلمه یک چیز زنده ایی است که میتواند موضوع تحقیق ما باشد, مثلا کلمه محبت,عدالت,آزادی,عشق و هزاران کلمات دیگر که میتواند اهداف روحانی ما باشند,وقتی شروع کردیم به معنا, در واقع تازه وارد حیطه معنا شدیم,ارتباط و شناخت و معرفت و تجربه تازه شروع میشوند از تکرار به سمت نو شدن قدم میگذاریم.
کلمات کلیدی: