یکی از مشکلات ودردی که انسان امروزی در تمام کره خاکی اسیر آن شده و روز به روز در باتلاق آن بیشتر فرو میرود , مبنای عمل و کردار خود را با دوست داشتن و دوست نداشتن تنظیم میکند, اگر چیزی را دوست داریم و با ما همسو باشد ,درآنصورت از مواهب محبت و عشق برخوردار میشود و در غیر این صورت از طرف ما به نوعی طرد میشود, در اینجا رد پای خودبینی و خودپرستی و خود خواهی را میتوان دید, درجایی که اگر احترام و محبت شرطی ,وآن هم به شرط رعایت خود شخص مطرح است,در آنجا خداوند حظور ندارد, دوست داشتن و دوست نداشتن یک امر شخصی است ,حق و حقیقت به ما اجازه نمی دهد به خاطر اغراض شخصی از قوانین الاهی سرپیچی کنیم ,ما اجازه نداریم برای هیچ چیزی قوانین الاهی را نادیده بگیریم,در حالت دوست داشتن ونداشتن,من مطرح هستم و خداوند مطرح نیست و در رعایت قوانین دیگر من مطرح نیستم و خداوند مطرح است , وقتی قانون الاهی از محبت به همسایه صحبت میکند ,دیگر سیاه وسفید بودن ومسلمان بودن یا نبودن مطرح نیست ,اگر زمانی این محبت ,بر مبنای شرطی , داده شد , بدانیم که عمل ما بر پایه قانون الاهی نبوده و قصد هدفی جز خودخواهی ما مطرح نبوده,وقتی قانون و نظم الاهی را وارد زندگی میکنیم آرام آرام خودپرستی و خودخواهی ازبین میرود و نور برزندگی ما شروع به تابیدن میکند , بدانیم که در روند روشنایی و نور رشدی وجود دارد تا بی نهایت و در روند تاریکی هم انسان میتواند رشد کند, ورشد درتاریکی را نزول وسقوط میگوییم که آنهم تا بی نهایت میتواند ادامه داشته باشد,کمی به خودمان بیاییم و ببنیم که در چه حیطه از نور و ظلمت هستیم.پاینده باشید.
کلمات کلیدی: