در دوران کودکی ,مربی خود را درست میدانسیم و از او آموختیم و آموزش دیدیم ,وآرام آرام باورمان در رابطه با خودمان و بیرون از خودمان شکل گرفت ودر طول زندگی هم کارهایی در اثبات درست بودن این آموختها که الان تبدیل به باورهای سختی شده اند,تعصب, که از این پدیدهاست ,در ماشکل گرفت,امروز ما از طریق اعتقادات و باورهایمان زندگی را معنا میکنیم ,و کاری هم به خدا نداریم که اصل چیست ,نظم چیست,قوانین که هیچ ربطی به باورها واعتقادات ما ندارندما آنها را اصل قرار داده و عمل میکنیم و همیشه گرفتار برداشت نتایج حاصل از آنچه را کاشتیم هستیم,یکی از اصول نظم را درطبیعت میتوانیم ببینیم ,مثلا همه میدانیم وقتی دانه گندمی در زمین بکاریم از آن گندم به عمل میاید و امکان ندارداز آن برنج به عمل بیاید,میبینیم که این قانون در تمام هستی یکسان عمل میکند و هیچ ربطی به باور واعتقادات ما ندارد ,شناخت نظم و قوانین خداوند که در هستی جاری است و رعایت وتسلیم بودن به آنهااساس آرامش است , بدی, بدی می آورد و خوبی, خوبی .
کلمات کلیدی: