آیا تا به حال عاشق شدید؟
انسان وقتی عاشق میشود ,انگار وارد فضایی دیگر وکیفیتی دیگر میشود ,بااینکه
با همه هست ولی ,باهیچکس نیست,باهمه در این دنیاست,ولی هیچکس بااو
درکیفیت عاشقی نیست,سرلوحه و نگاه او به معشوق است ,بجز او کسی را
نمیبند,او دیگر نیست ,اوغرق در معشوق شده,هر چه میبیند اوست وهرکاری که
میکند برای اوست,این مثال را زدم برای درک بهتر.
حالا من وتو تاریخ ادبیات ایران را قدری میدانیم,از مولوی و حافظ و عارفان عاشق
کمی خوانده ایم ,از پیامبران واز بزرگان دنیا هم قدری میدانیم, وادراک میکنیم که
این عاشقان با تلاش مداوم به جایگاه امروزی خود رسیده اند,با تامل به زندگی
آنها یک نقطه مشترک در آنها میتوان یافت,آنها در آغاز به مقام و ارزش انسان پی
برده اند,در دنیا طلا و الماس و غیره ,مادیات ارزشمندی هستند که هر کدام
جایگاه خودشان را دارند,وارزش هر کدام با کاری که میکنند ,معلوم میشوند ,,,
بگذریم از سوداگران زر و سیم که نادان از درک ارزش واقعی هر چیزی در آن نفس
آخر ,خواهند فهمید ,زیان کرده اند,,, انسان هم درست مانند طلا و الماس دارای
ارزش است ,ارزش های نهفته در وجودش که دراثر کار آشکار میشود ,ما با کار
کردن روی عناصر انسانی نهفته درونی ,ارزش و قیمت پیدا میکنیم,مولوی و شمس
وهزاران هزار بزرگوران عاشق بی قیمت شده اند,یعنی آنقدر قیمتشان زیاد شده
که باملاک مادی نمیتوان آنها را مقیاس کرد,درآغاز کار, الگویان ما این بزرگواران
هستند,آنها انسان را سر لوحه تمام کارهایشان قرار دادند ,انسان, معشوق آنها
بود,برای آنها انسان ومقاوم او ابزار رسیدن به قیمت و ارزشمندی بود,پس آنرا
نه تنها دست کم نگرفتند ,بلکه از آن نردبانی ساختند برای وارد شدن به دنیایی
که فقط عشاق آنرا درک میکنند,این رندی آنهاست,تامل در انسان ,, تو همه
اندیشه ایی بقیه پوست و گوشت و ریشه ایی, ,فهمیدند که انسان زیبایی را و
خوبی را درستی و صداقت را دوست دارد ,یعنی زیبایی او را به شادی میرساند
وزشتی او را اذیت میکند, درک کردند درستی را دوست دارد و دروغ او را ناراحت
میکند و دها نمونه دیگر که با او هماهنگی دارد و ضد آن او را از تعادل خارج میکند,
پس این سر نخ را گرفتند و رها نکردند ,وشروع کردند به کار و تمرین ونظم وآموزش
وتربیت و دسیپلین در این راستا ,و آرام آرام انسان ,رفت کنار و سرلوحه کار آنها ,
زیبایی و درستی و صلح و خدمت و دانایی و آگاهی و نیکویی و محبت و ده ها
نمونه دیگری بود که در آن لحظه آنها فقط آنها را میدیدند,آنها آگاهانه وارد حیطه
عشق شدند,همه ما این حیطه را دوست داریم ,چه کسی است که زشتی و دروغ وبی عدالتی را دوست داشته باشد ,آن کسی هم که در زشتی دست و پا میزندوقتی از محبت و زیبایی کلامی میشنود ,خوشش می آید ,این ذات و فطرت
ماست ,بیاید کار را از همین جا شروع کنیم و آنچه ضد فطرت ماست را با تمرین
وکار از زندگی خود حذف کنیم ,مهمترین وبزرگترین قدم ,همین قدم اول است ,به
نتیجه اش فکر نکنیم ,اینها راه های عشق هستند,پاینده باشید.
کلمات کلیدی: