سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زنده کننده جان و روشنی بخش خرد و کشنده نادانی است . [امام علی علیه السلام]

نمی دانم که شمایی که الان این مطلب را میخوانید,در دوران کودکی چقدر آسیب
دیده اید,آیادوران کودکی شما خوب بود یا ناخوشایند, اگر دومی بود,شما هم مثل
من در درون خودتان احساسات ناخوشایندی وجود دارد که بر تمام ارتباطات اثر
میگذارد و در واقع ,به نوعی مسموم میکند,یکی از موانع اینکه انسان نمیتواند راه و
کار درست انجام دهد ,همین احساسات ناخوشایندی است که تا به امروز خود را
کشانده ,ودر واقع زندگی امروز ما را خراب کرده ,برای فرار هیچ راهی نداریم , هر
کاری که برای فراموشی یا فرار انجام دهیم ,بالاخره خودش را به نوعی نشان
میدهد,در واقع  راهای فرار از این احساسات بد درونی که حاصل رنجهای
دوران کودکی همه ماست  ,زیادند و متفاوت بنا به شخصیت ما , ما مسول پیدا کردن و  یافتن این روشها یی که در زندگی خصوصی و عمومی بکار میبریم هستیم , که به طور مثال برای یاد آوری چند نمونه عمومی را عرض میکنم,
مثلاپیشداوری و تعصب  داشتن ,بازیهای سیاسی و اقتصادی و ورزشی و غیره
که در قالب برد و باخت منشا بیرون ریزی بیساری از احساسات ناخوشایند درونی
ماست ,ویکی از بارزترین آنها  روشی که ما ,در زندگی ,پیاده میکنیم این است که هر کار ی
انجام میدهیم که واقعیت را مطابق میل خودمان تغییر دهیم ,حتی حقیقت را هم
دستکاری میکنیم تا مطابق میل و نظر ما در آید ,جالب اینجاست که دیگری هم
این رفتار را در حق ما میکند ,در واقع سرچشمه خشم وخشونت از همین جاست.
در واقع امروز یک اژدها در درون هر کدام از من وتو دارد زندگی میکند که با زبان
وکلامش آتش میزند,اکثریت مردمان از اژدها چیزهای زیادی شنیده اند ,بارزترین آن این است که ازدهان اژدها آتش بیرون می آید وهمه چیز را می سوزاند و از بین میبرد ,و امروز این احساسات ناخوشایند از طریق رفتارهای ناهنجار و کلام
ناهنجار ,همه زندگی را به آتش کشیده ,,که آب سرد روی این آتش ریختن داروی
دردتمام مردمانی که به این درد دچار هستند,است, این دارو یافتن وانجام کار
درست است ,که این امر زمانی تحقق پیدا میکند که انسان به آستانه رنج, درست مثل یک زن حامله که به آستانه فارغ شدن میرسد و زایش صورت میگیرد,برسد   ,ما هم بایستی برای این زایش به آستانه زایش برسیم ,و رسیدن به این زایش در گروکنترل درونی خودمان از بیرون ریزی احساسات بدچه از طریق  کلام ,چه از طریق رفتار خواهدبود ,برای رهایی و آزادی چاره ایی جز این نداریم ,
وقتی رنج درونی که برای التیام بیرون ریزی را داروی خود میپندارد,را کنترل کنیم
وکلام و رفتار ناهنجار ,جلویش گرفته شود که آتش روی آتش ریختن است ,بالاخره
راه درست را پیدا میکنیم ,واین راه وکار درست همان آب سرد روی آتش ریختن
است ,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/1/23:: 7:43 عصر     |     () نظر

بازی فوتبال را دیده ایم, دو تیم رودر روی هم با روش های متفاوت تلاش میکنند
پیروز میدان شوند و برنده زمین بازی را ترک کنند ,یکی میبرد وسرشار از لذت برد,
از خودبی خود میشود و یکی میبازد و بازنده شده و سرشار از احساسات بد, از
 لذت برد ,دستش کوتاه.
درست در میدان زندگی , بین من و تو و ما و اکثریت به اتفاق مردمان دنیا ,این
بازی در جریان است , در میادین اقتصادی ,سیاسی , ورزشی و غیره , اینکه هر
کدام از ما تلاش میکنیم برنده باشیم,وهیچکدام از ما نمی خواهیم بازنده باشیم ,
در بطن و درون بردن, لذتی نهفته که ما تلاش میکنیم به آن لذت برسیم و سعی
میکنیم تا آنجا که ممکن است ,این لذت نسیب من شود و نسیب تونشود,و هر
روشی را برمی گزینم تا این امر محقق شود,اکثریت ما ,از صبح تا شب همین کار
را میکنیم,لذت چیزی بد و نکوهیده نیست ,خداوند در نهاد مادیات ,لذت را گذاشته
که تمام موجودات عالم از آن بهره ببرند ,ولی وقتی انسان به لذت پرستی دچار
میشود ,اشکال از اینجا شروع میشود,درفرهنگ برد و باخت,که در تمام دنیاآنرا در همه چیز میبینیم ,آنکه میبازد سروپای وجودش از احساسات بد و ناخوشایندی
که در درون او مالامال وجود دارد طغیان میکند ,انگار بردن , سرپوشی برروی این
احساسات است ,واین بازمیگردد به دورانی کودکی ما که اکثرادرد آور و ناگوار بود,
در واقع ما مردمان برای اینکه از احساسات بدی که در درون ما آماده طغیان است
خلاص شویم بایستی دست از این بازی که یک طرف آن بازنده است برداریم ,و
فرهنگ جدیدی را آغاز و تبلیغ کنیم بنام (برد ,برد ),یعنی بایستی کاری کنیم که
طرف مقابل هم ببرد و هم ما برنده باشیم , در بازی بردن وباختن پیامیکه رد وبدل
میشود ,من خوبم برای اینکه برنده شدم و تو بدی برای اینکه باختی ,(من خوبم
وتوبدی),واین بازی انسان را بالاخره به دام من بد هستم می اندازد که طغیانی
را در بر خواهد داشت ,ولی در تعلیم و تربیت جدید راه حل خروج , بازی برد . برد
است که در خود پیام من خوب هستم و تو هم , خوب هستی را بازگو میکند ,و
این عمل آرام آرام انسان را از حیطه خشم و خشونت به حیطه صلح و آشتی که
حیطه عشق است منتقل میکند,واین بازگشت یکی از راه های عشق است,
پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/1/17:: 5:45 عصر     |     () نظر

مدت زیادی واژه کودک درون سر زبانها افتاده ومرسوم شده که با این واژه به
طرق های مختلف بازی بشود,انسان از زمانی که بدنیا می آید تا سن هشت
تا نه سالگی  را دوران کودکی گویند,این دوران یکی
از بزرگترین دوران زندگی هرکدام از ماست,دورانی که اساس و پایه های منطق و
نگاه و ارزش و باورهای ما روی آنها ساخته میشوند,وقتی ساختمانی را میخواهیم
بسازیم پی آنرا درست میکنیم وبعدساختمان روی آن ساخته میشود, کودک درون
درواقع همان پی ساختمان است,حالا در دوران کودکی بنا بر جایی که کودک درآن
رشد میکند ,تربیت میشود,تنبیه و پاداش میگیرد ,واز تمام حوادث و هر آنچه که با
احساسات و تخیلات خودش , آنچه برداشت میکند ونتیجه گیری میکند ,را ملاک
باورهای خودش قرار میدهد و از نادانی و ناتوانی خودش , برای اینکه مثل بزرگترها
نمی تواند از پس کارها برآید ,احساس بدی در او شکل میگیرد,این در صورتی
است که در خانواده مسله دار رشد کند ,وآرام آرام پایه های منطق آینده انسان
با احساسات ناخوشایندی که در حال ساخته شدن است  , شکل میگیرد.
از کل تمام این دوران , کودک یک نتیجه میگیرد , که من انسان بدی هستم ,این
اساس و پی شخصیت او خواهد بود ,واین مجموعه به کودک درون تعریف میشود
وبه راستی ما با حالتهای بیشماری از خودمان و دیگران روبرو شدیم که بالحظه
حال ,هیچ همخوانی نداشته و در موارد بیشماری این سوال  برای ماایجاد شد که
چرا این عمل  انجام گرفت,که این اعمال و کردار از یک آدم بزرگ چرا سر میزند ؟
که در واقع در اینجا بایستی بگوییم که کودک درون ما بیمار شده ,یعنی ما از
گذشته کنده نشدیم,گذشته باقدرت, خودش را در لحظه حال تحمیل میکند,
یعنی انسان برای عمل کرد خودش به منطق سیاه یاسفید ,خوب یا بد , دوست داشتن ویادوست نداشتن رو آورده, ,در نگاهی که حد وسط وجود ندارد ,دراین منطق یا همه خوب هستند و یا همه بد,که نتیجه هر دو نگاه یکی است ,یعنی آنکس که همه را بد میبیند به انزوا کشیده میشودوآنکس که همه را خوب میبیند به فریب خوردن و مورد سو استفاده قرارگرفتن,تا در نهایت ,به همان نتیجه دوران کودکی برسد,وامروز ما به بن بستی رسیدیم وتنها راه خارج شدن ازآن,این است که دوران کودکی را باتمام جزییاتش بررسی کنیم وآگاه شویم ,به لایه های عمیق و درد آور زندگی دوران کودکی سربزنیم و ارزشها و باورهایی که با آنها امروز دچار مشکل شده ایم ,دوباره موردبازبینی مجدد قرار دهیم ,تمام تخیلات و منطق و احساسات و نتیجه گیری هایی که موجب آزار و اذیت ما میشوند ,مورد بررسی دوباره و چندباره قرار بدهیم ,در این صورت ما به کنترل کودک درون دست پیدا خواهیم کرد, یعنی گذشته با تمام اثرات خودش نمی تواند خودش را به لحظه
حال تحمیل کند,یعنی کنترل کردن تمام اثرات گذشته ,واین یعنی بازگشت به
خانه,ودوباره پی جدیدی برای خود با دانایی وتوانایی میسازیم ,ما با  ساختن  ساختمانی  نو منطقی جدیدی را میسازیم که نه با سیاه و نه سفید ونه با خوب
ونه بد کار دارد,پی ساختمان او ,,,کار درست ,,, در هر شرایط است.
که در این صورت ما ازمرز تضاد ها میگذریم و قدم به حیطه وحدت و یگانگی میگذراریم ,سالی خوب وپر باربرای همه عزیزان آرزومندم,پاینده باشید.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 91/1/5:: 6:27 عصر     |     () نظر

جسم وجان بدون دخا لت ما کار خودش را انجام میدهند وما هیچ کاری در باره
آنها نمی توانیم انجام دهیم ,ولی بخشی از هستی و وجود ما قابل تربیت و بهره
گیری هستند که ما امکان دارد از وجود آنها باخبر نباشیم ,قسمتی از وجود ما که
در ادبیات به عنوان نفس از آن یاد کرده اند به گوش ما آشنا است ,مسله مهم
کاربرد نفس در زندگی ماست ,این بخش از وجود ما در ارتباط با یادگیری هایی
که تبدیل به عمل میشود مربوط است ,اگر این تعالیم بر خلاف قوانین الاهی و
هستی مطابقت نداشته باشد ,نفس , بیمار میشود ,واراده  بیمار به طرف قدرت
وقدرتمندی میرود ,پس هر کسی که به دنبال قدرت میرود نفسش بیمار است ,
اراده بیمار به دنبال قدرت بنا به تعریف قدرت در جایی که پرورش یافته میرود,برای
تخریب,حالا درجات تخریب می تواند متفاوت باشدولی فقط یک راه برای اینکه نفس
به سلامت برسد وجود دارد , اینکه انسان دست از قدرت گرایی بردارد و برود به
طرف اخلاقیات ,راز به سلامت رسیدن نفس و یا والد درون ,,,اخلاقیات,,,است .
که صد البته مسله بسیار عمیق است و در چند خط قابل گفتن نیست .که با به
سلامت رسیدن نفس , نیرویی در درون ما بکار می افتد که قبلا , نمیتوانست کار
طبیعی خودش را انجام دهد .
قسمت دیگر از وجود ما که گرفتار بیماری است و ما با عوارض های آن آشنا هستیم مثل حسادت و کینه و اضطراب و افسردگی و غیره ,نیروی عشق و شهود ماست ,وقتی ما لحظه حال  و واقعیت این لحظه را با تجربه های گذشته
قضاوت میکنیم ,واین کار همیشه تکرار میشود ,قسمتی از وجود ما بیمار میشود
یعنی کار طبیعی خودش را نمیتواند انجام دهد ,امروزه برای سهولت فهم آنرا کودک
درون نامگذاری کرده اند,قضاوت کردن این بخش از وجود ما را بیمار میکند ,راه
درمان فقط یک چیز را کنترل کردن است ,,,قضاوت ,,,نکردن.وقتی جلوی قضاوت
کردن را میگیریم ,نیرویی در درون ما به کار می افتد بنام نیروی شهود ,که واقعیت
لحظه حال را میبیند وعشق که همان حس مسولیت است بکار می افتد واین
بخش از وجود ما به طبیعت خودش برمی گردد,وحالاهر کدام از دو بخش ما که
قبلا خود عمل می کردند,اطلاعات خودشان را به بخش دیگر از وجود ما که از
کارایی لازم برخوردار نبود ,,بالغ و عقل ,, میدهند تا دستور عمل از طرف بالغ ما که
با رعایت اخلاقیات و مسولیت ,دستور عمل میدهد ,وآرامش در این لحظه برقرار
است ,که بالغ با بکار گیری از دانش امروز وحذف آنچه که به درد این لحظه نمیخورد
در پی انتخاب های درست هست ,در این لحظه انسان به حالت طبیعی خود
برمیگردد و دریچه ایی دیگر بر روی او گشوده خواهد شد ,امیدوارم مفید باشد,
پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/12/19:: 4:4 عصر     |     () نظر

انسان دارای سه بخش است, بخشی از ما که میبینیم ,جسم ماست که شرایط
و قوانین خودش را دارد و متعلق به مانیست وبه عنوان یک وسیله در اختیار ماست
وبا پایان یافتن عمر به خاک که جزیی از املاک این کره خاکی است بر میگردد ,و
بخش دیگری از وجود ما که آن هم امانتی است ,جان و یا زندگی است که خداوند
مهربان به تمام بندگان خود در مدت مشخصی فیض و هدیه ایی عطا کرده که ما
در این مدت که مهمان خداوند هستیم  از این موهبت استفاده کنیم ,که این قطره
در آخر, به دریا برمیگردد ,قطره ایی به نام جان و زندگی که به دریای بیکران و
جاودان باز میگردد و از آن ما نیست,کم و بیش آگاه از جان هستیم  ,عزیزانی
که جان به جان آفرین دادندورفتند و ما دیدیم که زندگی ادامه دارد و هیچ خللی
در آن بوجود نیامد,پس جسم و جان بدون دخالت من وتو کارش را بدون نقص و
در حد کمال انجام میدهد , قسمت سومی ظاهر میشود که ناقص هست و
در پی کمال میرود ,کمال ومطلوب را میخواهد,ارزش میطلبد ,آنچه ندارد را میخواهد
و وقتی خوب توجه میکنم ,میبینم که انسان های زیادی تلاش میکنند برای رفتن به
عمق معنا ,کشف ومکاشفه معنا ,یعنی این قسمت از وجود ما با جستجو و کشف ومکاشفه در معنا ,شروع به بکار افتادن میکند,وجود حقیقی ما در اثر کشف معنا است که بکار می افتد,جسم و جان وجود واقعی ما هستند ,ومعنا به قسمت واقعی دیگر ما غذای مطلوب برای رشد کردن میرساند,وما به سمت واقعی بودن و واقعی شدن گام برمیداریم,یعنی از نقص به طرف کمال,
مادام که در راه معنا قدم نگذاریم غیر واقعی هستیم ,یعنی توان و قدرت تشخیص
واقعیت را نداریم ,یعنی فلاکت زندگی بشر امروز برای همین
غیر واقعی بودنش است ,برای اینکه قسمتی از وجودش که با رفتن به دنبال معنا
بکار می افتد,کار نمیکند,بشری که نوان دیدن واقعیت و حقیقت ,واقعیت که
آنچه هست و حقیقت را که آنچه باید باشدرا ندارد ,وقتی این قسمت از وجود شروع به کار میکند ,رشد میکند و درست مثل دانه ایی که درختی را در دلش نهان دارد ,تبدیل به نهال واقعی خواهد شد ,درختی که ریشه هایش رادر آب معنا فرو برده و از آن سیراب میشود,این تنها راه رهایی از رنجی است که ما گرفتارش هستیم ,اقیانوسی که پایانی ندارد ,که هر چقدر بیشتر در معنا فرو رویم ,واقعی تر خواهیم شد,و هرچه واقعی تر شویم از درد و رنج رها و آزادتر ودر نتیجه شادتر و مسول ترو عاشق تر ,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/12/6:: 12:7 عصر     |     () نظر

وخداوند با همه خوبی ها رابطه دارد,درک وفهمیدن اخلاقیات خوبی است , که
آنچه را تا به امروز بزرگان حقیقی ,از آن به اخلاقیات یاد کرده اند که همان خوبی
است ورعایت آن جزیی از سلامتی جسمانی و روانی ماست ,میتوان به عدالت
که آنرا به ,دیگری را پذیرفتن ودیگری را دیدن ودیگری را به رسمیت شناختن و
در کلام اعظم آنچه را بر خود نمی پسندی بردیگران نپسند,می توان معنا کرد که
صد البته نسبی است و مطلق نیست وشمابهتر از من می توانید آنرا معنا کنید,
وعشق و محبت جزی از اخلاقیات است ,که پیرو عشق و محبت چگونه می تواند
سیر سر به بالین بگذارد و کاری نکند ,عاشق مهربان از بخشیدن بی شرط که نه
ترس از جهنم دارد و نه سودای بهشت,از اینکه در این دنیای پر از نعمت و وفور
مردمان بسیاری از داشتن و بهره بردن امکانات خدادادی بی بهره اند,رنج می برد
و به اندازه خودش می خواهد کاری کند و سهمی از عشق ببرد ,غم دیگری را
غم خود دیدن ,همه را آشنا دیدن ,این عاشقی است ,وتاکید بر واقعیت و حقیقت
که دیدن حق وحقیقت یکی دیگر از جنبه هایی است که انسان را در مدار پرتو
تابش نور خداوند قرار می دهد,با دیدن واقعیت ,کار درست که راه حل وانتخاب
درست که نتیجه و محصول درست ببار می آورد,کار انسان اخلاقی است ,در
غیر این صورت همیشه در توهم سیر خواهیم کرد ,وانسان اخلاقی همیشه سعی
میکند که به دیگری فرصت زندگی بدهد ,مشورت پایه آزادی اوست ,روزی را که از
اوسوال می کنند که چرا باعث سد کردن رشد دیگری شدی ؟این را نمی خواهد
او آزادی را خود بودن و واقعی بودن میبیند ,وقتی به دیگری اجازه خود بودن دادیم
او را از رنگ و ریا و دروغ وتظاهر وخیلی از چیزها رها و آزاد کردیم واین آزادی را او
ارج می گذارد واز دل این آزادی حرمت بیرون می آید ,وانسان حرمت دارد نه احترام
که احترام ,می تواند نصیب بعضی نشود ,ولی حرمت شامل همه انسان هاست
وکلام آخر اینکه هر کاری که سود ونفع همه موجودات عالم را در بر بگیرد ,یعنی
خداپرستی,زندگی میدان تمرینی است برای خداپرستی وقرار گرفتن در مدار تابش
نور الاهی ,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/11/30:: 3:5 صبح     |     () نظر

تا به حال کار کشاورزی را بررسی کردید,کشاورز زمین را می شناسد ,میداند
چه می خواهد بکارد,دانه را می شناسد, با دانایی زمین را شخم میزند ,دانه را
با آگاهی می کارد ,از کود و آب که به وقت به آنها برساند , باخبر است ,در تمام
مراحل رشددانه ,مواظبت میکند,و میداند که محصول آنچه که کاشته چیست,و در
زمان برداشت ,راضی ورضایت مند است , حاصل زحمات او در دنیای مادی ,نتیجه
ومحصولی است که بدست آورده,و در دنیای روحانی رضایت.
هر کدام از ما ,درست مثل آن کشاورز ,هر لحظه در حال کاشتن دانه ایی به نام
عمل در زمین روح خود هستیم,هر عملی که از ما سر میزند ,انگار دانه ایی است
که ما داریم میکاریم, وهر دانه ایی که کاشته می شود ,نتیجه و محصول دارد,ولی
سوال و پرسش بزرگ این است که آیا ما می دانیم که چه می کاریم ؟
آیا از محصول و نتیجه آنچه کاشتیم با خبریم ؟
آیا درست مثل یک کشاورز عمل میکنیم؟ آیا بر این امر واقف هستیم که آنچه امروز
درو می کنیم ,حاصل و نتیجه انتخاب و کاشتن ,دیروز خودمان است ؟
آیا بجای گله وشکایت از تقدیر و سرنوشت ,یک لحظه به آنچه کاشتیم و عمل
کردیم,توجه کردیم ,آیا انتظار داریم که از عمل و انتخاب اشتباه ما ,نتیجه و محصول
درست, به عمل بیاید ؟همه ما بایستی تلاش کنیم که به رتبه یک کشاورز دانا
خودمان را برسانیم ,کشاورزی که میداند چه می خواهد .
گله از سرنوشت و تقدیر را از دایره دانایی خود دور کنیم ,قدری تامل کنیم به حال
خود ,ببینیم کجا هستیم ,توجه به آنچه کردیم و انتخاب هایی که کردیم ,چاره ایی
در اصلاح آنها نداریم ,باید از انسانهای دانا و فلاح کمک بگیریم,هر طور شده آنها را
پیدا کنیم تا خودمان را در مداری که نور خداوند می تابد ,خود را قرار دهیم ,روح ما
نیازمند گرمای تابش نور خداوند است,درست مثل نور خورشید ,پاینده باشید
.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/11/23:: 1:47 صبح     |     () نظر

تمام انسانهای کره زمین نسبت به فرهنگی که در آن تربیت شده اند,چیزهای
زیادی دارند که خود را مالک آن می دانند,واین دها و صدها چیز را به قولی
داشتن های اوبه حساب می آوریم,که هم جسمانی و هم روانی و اجتماعی
می تواند باشند,وما بسیار با مسایلی روبرو شده ایم که برای از دست ندادن و
یا برای بدست آوردن چیزی ,اخلاقیات را زیر پا گذاشتیم ,ودقیقا اشکال از همین
نقطه شروع می شود که انسان برای حفظ داشتن هایش نسبت به ارزشش
اخلاقیات را زیر پا میگذارد که صد البته همه اینطور نیستند ولی اکثرا یا در خفا و
یا آشکارا برای منافع و منفعت و اندوختن دست به هر کاری میزنند.
یا بر عکس با تکیه بر داشتن ها دست به کار اخلاقی میزنیم,مثلا وقتی زندگی
بر وفق مراد است ,مهربان هستیم ,یعنی به واسطه داشتنهایمان اخلاقی
 میشویم,اسماعیل با ارزشترین چیزی بود که حضرت ابراهیم قربانی داد تا اگر
کوچکترین شکی هم داشت که به واسطه اسماعیل اخلاقیات را زیر پا بگذارد
آگاهانه از آن بگذرد,ادراک این مطلب که رعایت اخلاقیات هیچ واسطه ایی نیاز
ندارد,انسان را از بند و اسارت داشتن هایش آزاد میکند ,وانسان وارد بودن و
ماندن می شود,مهربان بودن و مهربان ماندن که عشق و مهربانی جزیی از
اخلاقیات است ,مسله بودن ,حالتی است دایمی که هیچ واسطه ایی در این
امر دخالت  ندارد,واخلاقیات این بودن را تغذیه میکند,دانایی و توانایی در
اخلاقیات ,بودن ماست,فهمیدن و بکارگیری اخلاقیات راه بودن ماست ,مابا داشتن
به بودن نمی رسیم ,وقتی به همه داشتن هایت مردی در حالی که زنده ایی
 به فقر که عین ثروتمندی است رسیدی,داشتن های ما نعمات خداوند ی هستند که برای زیستن بهتر و حتما یرای استفاده درست بایستی بکار گرفته شوند,ولی سبب بودن ما نیستند ,بودن وماندن در اخلاقیات راه رشد و کمال
ماست و زندگی محل تمرین ما در کنار هم است ,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/11/17:: 2:4 صبح     |     () نظر

داستان ابراهیم وقربانی کردن اسماعیل را همه شنیده ایم ,درجایی که اسماعیل
بزرگترین دلبندی ابراهیم بود ,وخداوند او را آگاه کرد وامر به قربانی کردنش داد  و
ابراهیم درک کرد که اسماعیلش پرده ایی و حجابی است بین او خداوند , پس
تصمییم گرفت اورا قربانی کند,این یک واقیعت کتمان ناپذیر زندگی امروز هرانسان
است,هر کدام از ما اسماعیلی داریم که شماره یک زندگی ماست ,وخداوند در
رتبه بعدی است ,پول وثروت و مقام وفرزند و ,,,,,غیره,هر کدام میتوانند شماره
یک ما در زندگی باشند,وهمین دلبستگی نه تنها جایگاهی خدایی برای ما دارند
بلکه عامل و سبب در رنج نگهداشتن ما هم هستند,رنجی که انسان امروز میکشد ازهمین است که درجایگاه و محل حظور  خداوند ,بت هایی نشسته اند که نبایدباشند,آگاهی از بت ها که ما به آنها دلبسته ایم از اهمیت بسیاری برخوردار است,تا وقت و زمان باقی است آنها را قربانی کنیم ,که اگر آنها که جای حقیقت را گرفته اند,را قربانی نکنیم ,دنیا و هستی دست به کار خواهند شد تا به نحوی,آ نها را قربانی کنند و آن وقت کاری از دست ما بر نمی آید ,جز تسلیم,
از سر ناچاری ,مرز بین رنج و شادی که به حجابی تعبیر شده ,همین دلبستگی
من و تویی است که اگر آگاهانه آنرا قربانی کنیم ,از حیطه رنج به حیطه شادی
که حیطه نور است نقل مکان کردیم,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/11/15:: 1:13 صبح     |     () نظر

خیلی از اوقات ما از روی خشم و یا اضطراب و یا سایر هیجانات تصمیم میگیریم و
انتخاب میکنیم ,ولی بعد از مدتی پشیمان میشویم ,اکثرکسانی که دست به قتل
زده اند و یا نزاع کرده اند و یا هزاران عمل احساسی دیگر,همه ابراز پشیمانی
کرده اند, و میتوان نمونه های بیشماری آورد که ثابت کرد هرنوع انتخاب و تصمیم
گرفتن از روی احساسات خطا است, ولی چرا ما  ودیگران باز تکرار وتکرارمیکنیم
وباز پشیمان و نادم از عمل خودمیشویم ,درواقع درموقع عمل, احساسات در حکم
عقل وچشم ما کار میکنند ,در واقع ماغیراز این راه ,راه دیگری را یاد نگرفتیم,در
واقع ما نمیدانیم و ناخودآگاه یاد گرفتیم در برابر هر کنشی واکنشی احساسی
بروز دهیم ,این بدین معناست که ما واقعیت لحظه حال را با نگاه دیروز می نگریم,
این بدین معناست که ما واقعیت لحظه حال را باتجربه دیروز خود می خواهیم
حل کنیم ,ما با این نوع نگرش به مشکل می خوریم ,پدر میخواهد مشکلات امروز
فرزندان خودرا,با راه حل های گذشته ,که زمانی کارایی داشت, حل کند ,وخیلی
مسایل دیگر که بهتر از من میدانید ,کاری که ما بایستی انجام بدهیم این است
که ,اولا به ساختار ومکانیزم این نوع اعمال آگاه شویم ,یعنی در درجه اول بایستی
بفهمیم که تمام عملکرد ما احساساتی است ,ودرک کنیم که این نوع عملکرد
درست نیست ,نوجوان,جوان,بزرگ سال ,اگر احساساتی عمل میکنند به مشکل
برمی خورند,برای رفع این بزرگترین مشکل روان انسان ما بایستی با آگاهی,
 سعی در کنترل این نوع واکنشها کنیم, کنترل احساساتی که نتیجه اش ندامت
است ,تمرین کنترل  ,آغاز این سفر با اولین قدم شروع می شود ,وتا مرگ
ادامه خواهد داشت,وقتی که ما این نظم را تمرین کردیم و کنترل را تمرین کردیم
خلایی در ما بوجود می آید ,یعنی در این لحظه ما نمی دانیم با  واقعیتی که
اکنون روی میدهد ,چگونه با آن برخورد کنیم ؟
وقتی به این نقطه رسیدیم ,پی میبریم که نیرویی نهفته در درون ما ,که از مدتها
خفته بود,به کار افتاده ,درست مثل کسی که دارد استعدادهای خودش را تربیت
می کند ,موسیقی ,آواز ,نقاشی و غیره که بایستی از قوه به فعل ,آنها را درآورد,
این نیروی درونی انسان را, ما نامش گذاشته ایم عقل,وقتی چشم احساسات و
هیجانات بسته می شوند , جشم عقل باز میشود , وعقل راه و روش خودش را
دارد,حالا ما یاد می گیریم که با چشم عقل به واقعیت لحظه حال نگاه کنیم ,و
این هم نسبی است ,در راه ما از احساسات خشم و اضطراب و کینه و حسادت
وسایر احساسات بدی که آسیب های فراوانی نسیب ما کرده اند,آزاد خواهیم
شد,با کنترل ,اعتمادبنفس ما زیادتر خواهد شد ,با دیدن واقعیتهای لحظه حال
وبررسی های عاقلانه و استدلال های درست ,ماانتخاب های درست میکنیم که
نتیجه اش یقیننا درست خواهد بود ,با کار کرد عقل ,ترازو ومیزان بدست می آوریم
ودرک وتعریف صیحح تری از مفاهیم خواهیم داشت و   دانایی و توانایی انسان با
جبران کمبودهایی که از نظر علمی و آگاهی به آن دچار هستیم,بالا میرود,و به
راه سلامت می افتیم و از رفتارهای بیمار گونه پرهیز میکنیم و الا آخر,اگر در چهارچوب این نوع عملکرد هستیم ,بایستی راه نجاتی برای خود پیدا کنیم ,من این راه نجات خودم را پیدا کردم ,وخواستم خیلی ساده آنرا بیان کنم و با شما شریک شوم,والبته همه اینها  نسبی است ,در هرزمان با جیز تازه ایی کامل و کاملتر میشود ,وهیچ اتمام و پایانی ندارد و این یک فرآیند است , سفر با همین اولین قدم شروع میشود ,پاینده باشید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 90/11/1:: 2:27 عصر     |     () نظر

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره

صبوری
هدف از ایجاد این وبلاگ احساس وظیفه ایی است که اولا سپاس از خداوند برای توفیق این فرصت برای خودشناسی در کنار استاد و معلمی که مرا تا ابد بنده خدا کرده و دوم برای آن حتی تویی که نیازمند و طالب کشف ومکاشفه وبنده گی نظم و هماهنگی و هارمونی هستی.در ضمن آنچه مینویسم فقط نظرات شخصی است و هیچگاه بی احترامی و هتک حرمت به هیچ دینی در مرام من وجود نداردکه من عاشق تمام پیامبران خداوند بلاخص حضرت محمد (ص) هستم وهرکسی کوچکترین بی احترامی به اعتقادات و باورهای انسان کنداز خدا پرستی دور است ,اگر دیدگاه من با شما یکی نیست این به دلیل تفاوتی است که در اندیشهای ماست وهیچ چیز دیگری نیست ودر این راه ما هم سفرانی همراه به سمت خداوند هستیم و در این راه من محتاج راهنمایی های شما انسان بزرگ هستم
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها