سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش خود را به نادانی و یقینتان را به شکّ تبدیل نکنید و چون دانستید، عمل کنید و چون یقین کردید، اقدام کنید . [امام علی علیه السلام]

درباره عشق میتوان داستان سرایی کرد, درست مثل ایکنه درباره یک میوه مثل سیب صحبت کنیم ,سیب خوردن کجا و از سیب صحبت کردن کجا, اگر هزاران کتاب درباره سیب بنویسم برابری نمی کند با کسی که یکبار سیب را خورده است, کسیکه یک سیب خورده میتواند درباره سیب بگوید, کار ما شده که چیزهایی که درباره سیب دیگران نوشته اند را مثل طوطی تکرار کنیم و حالا هرچقدر کلمات زیباتر باشند فکر میکنیم عاشق تریم و نمیدانیم که فقط داریم بازی میکنیم,کسی که از عشق سخن میگوید و توان صحبت از عشق دارد ,سال های سال خودشناسی کرده,سالها ر یاضت کشیده و آموخته و کنترل نفس را تمرین کرده آن هم نزد استادی که خود راه را طی کرده و راه را یاد گرفته , و تازه عمری را بایستی بیاموزد که چگونه در حالت عشق باقی بماند,عشق کلام نیست ,حالت و کیفیتی است که انسان با رفتن به آن حالت ,,, که از دست انسان برای رفتن به این کیفیت خارج است, ,, به مستی میرسد, تنها کاری که انسان میتواند برای اثبات استحقاق ورود به این کیفیت نشان دهد, کنترل نفس و کنترل خشونت درونی است و رسیدن به معصومیت, درست مثل کودک معصوم نه ادای کودکان را درآوردن,معصومیتی که بزرگان بسیاری بعد از زحمات زیادی و رنج بردن های زیادی آنرا درک کردند,پس عشق حرافی نیست بلکه طی کردن راه, و ورود به راهی است, که امیدوار باشیم, با تلاش خستگی ناپذیر, خداوند لطفی به ما بکند , و ما را وارد این حیطه کند. مثلا وقتی از حافظ حرف میزنیم فکر میکنیم ایشان بدون هیچ تلاشی به این جایگاه رسیده در صورتی که آنقدر زحمت و مرارت و رنج بردند و آموختند و خواندند و تلاش های صادقانه انجام دادند , و لطف خداوند هم نصیب ایشان شد, تا وارد حیطه عشق شدند, و مراتب و درجات, را طی کردند و آنچه به ارمغان آوردند از این حیطه, مستی بود, و این کلام هدیه ماندگار یک مستی است که از می ناب عشق نوشیده است.حالا به من بگویید قبل از ورود به این حیطه میشود از عشق صحبت کرد.

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/19:: 7:44 صبح     |     () نظر

بزرگی میگفت, با زندگی کردن سالم بایستی آماده و مسلح به طرف مرگ برویم. هر زمان وقتی به خواب میرویم و می خوابیم در واقع داریم می میریم و مرگ را تجربه میکنیم ,در هنگام خواب تمام آنچه داریم از تمام وابستگیهای مالی و جانی و روانی را میگذاریم و وارد دنیای بیکران خواب میشویم, هیچ شده که بترسیم و یا با افکاری از قبیل خانه و زن و فرزند و هزاران چیز دیگر مانع از بخواب رفتن ما شود,در هنگام خواب اشتیاق داریم ,مرگ هم درست مثل خوابیدن است, ولی چرا ازمردن هراس داریم واین ترس از دست دادن زندگی یکی از مسایل انسان امروزی است. اشکال از مردن نیست, اشکال از زندگی کردن ماست, ما ناخودآگاه میدانیم محصول زندگی ما در آخر چیست, ما از جایگاه خود در دنیای روحانی باخبر هستیم و این جایگاه است که ما را میترساند,انسان های آگاه همیشه مرگ را به عنوان یک نگاه و یک مشاور در مد نظر خود نگاه میدارند تا همیشه به طرف تعالی حرکت کنند و مرگ را به عنوان خردمندی میدانند که آنها را به سمت بی عیب و بی نقص بودن راهنمایی میکند.

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/18:: 8:6 عصر     |     () نظر

برای پی بردن به خشم وخشونت درونی میبایست دوران کودکی را مورد مطالعه و بازبینی دقیق قرار داد ,دراین برسی دقیقا آنچه مهم است وضعیت ما در زمان کودکی از لحاظ اینکه ما با چه نوع تعلیم و تربیت روبرو بودیم,آیا مربیان ما رفتاری از خشم و خشونت با ما داشتند یا از سر مهر و محبت, اگر با خشم و خشونت بود,یقین داشته باشیم که در وجودما, دربخشی, ما تا این لحظه دارای مشکل هستیم,وگاهی این مشکل را به صورت تهی بودن وخالی بودن احساس میکنیم,در آنزمان که کودک احتیاج به دوستی و محبت و مهرورزی و دوست داشته شدن داشت ,اگر این بخش از عقل او آن کارایی را بدست نیاورد ه باشد,ناقص ورارد حیطه دیگر رشد دوران زندگی خود میشود,که در مراحل بعدی زندگی با مشکلات,نه از طریق عقل ,بلکه از آنچه یاد گرفته عمل میکند,عقل از طریق محبت و عشق و دوستی به حرکت در می آید و رشد میکند,با خشم و خشونت عقل ما کارایی خودش را از دست می دهد,شناخت درجات خشم و خشونت درونی و کنترل آن, نیروی عقل و اندیشه ما را به گردش در می آ ورد.

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/18:: 7:44 صبح     |     () نظر

همه ما در دوران کودکی با خشم و خشونت روبرو بوده ایم ,وگاهی هم برعکس,وقتی در خانواده ایی که خشونت در آن حرف اول را میزند, که تعصب در آن خانواده بیداد میکند, و هیچ روحانیتی در آنجا نیست ,در کودک که اساسا موجودی است تسلیم, به ناچار تسلیم خشم وخشونت میشود و او آرام آرام تبدیل به موجودی ,عصیانگر میشود, که در او این تعالیم به شکلی در می آید که حالا بعد از اتمام مراحل تربیتی ,او میگوید,, من ,, واین, من ,هر چقدر عصیان گرتر باشد, من, در او بزرگتر است و درست بزرگی آن بستگی به سرکشی و عصیان, در او دارد. من,ضد خداست ,چرا, برای اینکه در نظم و نظام خداوند هیچ جایی برای عصیانگری و خشم و خشونت وجود ندارد,در نظام الاهی هرچه هست ,تسلیم از عشق است,و دقیقا خودشناسی یعنی نور انداختن بر این , منی ,که در تاریکی حرکت میکند و حرکتش ضد خداست ,وروند خودشناسی کنترل این عصیانگری است و کنترل خشونتی که از این ,,من ,,صادر میشود وهر چقدر از این سرکشی کاسته شود و بیشتر تسلیم نظم الاهی شویم من و منیت کوچک و کوچک تر خواهد شد.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/17:: 7:50 عصر     |     () نظر

ما در هر لحظه در دنیای تضادها,در حال تجربه کردن لذت ویا رنج هستیم, دنیای تضادها , دنیای برنده بودن ویا بازنده بودن است ,در این دنیا تمام تلاشها برای بردن طراحی می شود و همه در این راه ,سعی میکنند که از گردونه برنده بودن عقب نمانند, در صورتی که در دنیای تضاد ها , هیچ چیزی پایدار نیست و همه چیز در حال تبدیل شدن است و اصلا قانون دنیای خوب و بد ناپایداری وتبدیل شدن است,ما بارها رنج و لذت را تجربه کرده ایم , ولی در کنار دنیای تضادها ,دنیای دیگری است , بنام دنیای ,,, خنثی ,,, دنیایی که کاری به خوب و بد ,سیاه و سفید,دوست و دشمن,غریبه و آشنا و هزران متضاد دیگر ندارد,در این دنیا آنچه مهم و ارزشمند است , کار درست است ,در این دنیا کار ,بر اساس خوب ویا بد صورت نمی گیرد بلکه اساس کار , بر درستی است ,در این دنیا از ناراحتی و غم و شادی و لذت خبری نیست بلکه هر چه هست ,,, رضایت ,,, است. وقتی از دنیا, صحبت میکنم در واقع از حالت و کیفیتی از ,, بودن ,, صحبت میکنم ,خنثی بودن , قرار گرفتن در حالتی از بودن ,است که در این حالت هیجانات و احساسات ,سر رشته واساس عمل را بدست ندارند,بلکه در این حالت انسان به خودش فرصتی میدهد که ,اندیشه ,ابتکار عمل را بگیرد,مثلا تقریبا در همه مواردی که انسان از روی خشم دست به عمل میزند ,بعدا پشیمانی بدون تردید حاصل عمل است ,ولی اگر در همان لحطه ,اگر در برابر خشم خنثی باشیم و خشم نتواند ما را وادار به عمل کند ,نتیجه همین چندثانیه مکث رابعدا به صورت رضایت حس میکنیم . و صد البته این کار احتیاج به تمرین و و ممارست و ریاضت زیادی دارد.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/17:: 8:37 صبح     |     () نظر

چرا انسان امروز اینقدر داد از تنهایی میزند, در صورتی که او بیش ازتمام دوران تاریخ زندگی اش از امکانات برخوردار است, همه چیز دارد و اطراف او پر است,ولی چراباز فریادتنهایی سرمی دهد,آیااشکال در بیرون است یا جای دیگری? اگر اشکال در بیرون نباشد پس اشکال در درون ماست, وقتی ارتباط انسان با نیروهای درونیش قطع باشد انسان احساس جدایی می کند و این احساس را به صورت احساس تنهایی تعبیر میکند, اشکال قطع نیروی پیوند دهنده درونی ,بین او ودنیااست,بکار گیری این نیروها به انسان توانایی می دهد,که ثروت اصلی انسان همین نیروهای درونی هستند, که به طور سمبلیک انسان به دنبال ثروت میرود,در همین جدایی واحساس تنهایی است. یکی از این نیروهای درونی عقل است ,عشق است,عدالت و صلح است, آگاهی است ونیروهای بسیاری که هر کدام الماس هایی هستند ,که با بکار گیری آنها جدایی و تنهایی پایان میگیرد,و انسان را به تعادل میرساند, پیوند درون با بیرون,مثلا وقتی چیزی جدید را تجربه میکنیم ,از تجربه جدید آگاهی بدست می آوریم,نیرویی به نام آگاهی از طریق تجربه به کار گرفته می شودو در عین حال عقل هم کار کرد و در عین حال عشق بر ترس پیروز شد واین نیرو هم شروع به کار کرد و یک مرتبه میبینیم که نیروی عظیمی از درون شروع به حرکت کرده,این نیروها در عین کثرت,همه زنجیروار ,به هم وصل هستند و وحدت دارند,و دراین صورت است که این تنهایی و جدایی تمام میشود.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/16:: 9:41 صبح     |     () نظر

پدر و مادری صاحب فرزند میشوند,کودک صفحه پاکی است که فرصتی والدین دارند برای نوشتن,آنچه مینویسند همان کاشتن است,تعلیم و تربیت در واقع بکارگیری از کلماتی ورفتارهایی هستند که در ضمیر پاک کودک کاشته میشوند,اگر در خانواده از کلمات محبت, عشق,وامثال آن استفاد کنند در واقع محصول این کلمات محبت و عشق به خودش و همنوع است ولی اگر مربی از کلماتی استفاده کند که محصول آن خشم و خشونت و کینه و عداوت وافترا و تهمت و هزاران چیز دیگر باشد کودک ناخوداگاه اسیر میشود,در حالت اول, کاشتن عشق در کودک, آنچه نصیب کودک میکند آزادی درونی است و در حالت دوم, اسارت درونی,که حالت اول نور است و حالت دوم تاریکی,که در واقع مربیان ما ناخوداگاه و نادانسته این کلمات را در کودک میکارند و کودک وقتی بزرگ شد خود هم همین کار را میکند و این تداوم از نسل به نسلی منتقل میشودتا مگر یکی بیدار شود. یکی از نظم و نظام الاهی این است که آنچه میکارم همان را برداشت میکنیم,و کار کشاورزی مصداق روشنی از این نظم است,در اینجاست که که همه ما در حال کاشتن عشق و یا خشونت هستیم ,یا داریم میسازیم ویا داریم تخریب میکنیم با کلماتمان و اندیشه هایمان و رفتارهایمان,و آنچه محصول بدستمان میرسد را میتوانیم به درستی ببینیم. امروز میتوانیم ریشه اسارت وآزادی را در کلماتی که اندیشه های ما را می سازند ببینیم و آگاهانه آنها را تغییر دهیم,خوشبختی و بدبختی ما درهمین تلاش نهفته است.

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/15:: 7:17 صبح     |     () نظر

هر کسی در این دنیای پهناور, در تمام طول زندگی خود, میتواند شب قدری داشته باشد ,که اگر در آن شب با خدای خود عهدی خالص وآگاهانه ببندد تمام مسیر زندگی او تغییر میکند,روز یا شبی میرسد که من یا تو انتخاب میکنیم که با تمام وجود کمر خدمت به خداوند ببندیم,و قدم در راه نظم و نظام الاهی بگذاریم,وآن روز و یا شب, شب قدری برای ماست که با هیچ روز و شبی برابر نیست,واز آنزمان است که انسان قدم در " راه " میگذارد. هر خطایی از آن به بعد دیگر خطا نیست بلکه درسهایی هستند که ما را به سمت درستی هدایت میکنند,تازه از آن زمان معنای کنترل وتقوا معلوم میشود نه با بازی های مد , امروزی ,که با انواع و اقسام بازیها ,میخواهند کنترل ر ا یاد بدهند ,انسان بعد گذراندن یک پروسه و یک فرایند به این نقطه میرسد,که میتواند آرام ,آرام وارد حیطه خدمت و خدمتگذاری که نعمت بزرگی است قدم بگذارد.

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/14:: 7:15 صبح     |     () نظر

روزی کودکی از پدربزرگ پرسید ,من را دوست داری یا خدا را? پدربزرگ گفت ,هردوی شما را, کودک گفت ,چطور میشود در یک لحظه هر دوتای ما را دوست بداری. من و خدا,من و غیر من, در یک جا جمع نمی شوند. قلب جایگاه من است, و تو جای من را به غیر من دادی, و من هر زمان ,خواستم بیایم, به خانه خودم ,غیر من, را در آنجا دیدم ,پس رفتم. پاکی دل ,یعنی ,خالی کردن غیر من ,از دل, تا آماده شود خانه دل ,برای ورود, من,خانه دل یا همان کعبه معنا ,بایستی بت ها را شکست, تا عشق در آن وارد شود,روا نیست در این گلدان ,جز گل عشق, گلی دیگری کاشت.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/14:: 7:13 صبح     |     () نظر

زمانی در بطن مادر جنینی بودیم , شکم مادر برای جینین دنیایی بود, سلامت وبیماری کودک بستگی به تغذیه و رفتاردرست مادر دارد,اگر دراین مدت مادر بتواند بهداشت جسمانی و روانی و روحی را رعایت بکند, کودک به سلامت وارد دنیایی دیگر غیر از دنیای جنینی میشود, در دنیای جنینی کودک آرام ,آرام دست و پا وسایر اندام یک انسان را پیدا میکند,ولی هیچکدام از آن اندام ها در دوران زندگی جنینی به درد او نمی خورد, ولی در آن دروان ساخته میشوند,حال اگر مادر به هر نحوی بهداشت را رعایت نکند و کودک ناقص به دنیا بیاید چه میشود کودک ناقصی بدنیا میایدکه ,سخت زندگی میکند. کودک وقتی بدنیا میاید, مرگی را تجربه میکند با مردن به دنیای جنینی وارددنیای دیگری میشود که با شکم مادر هیچ قابل مقایسه نیست,و در این دنیا است که آن اندامهای ساخته شده بدرد میخورد ما در این دنیا داریم دوران جنینی را میگذرانیم و فرق آ ن این است که که الان ما مادر خودمان هستیم وبا عمل کرد درست خودمان داریم اندامهایی را میسازیم که کاربردی دراین دنیا ندارند ولی به محض مردن و زاده شدن در دنیای جدید ما احتیاج مبرمی به آ نها خواهیم داشت که در غیر اینصورت ناقص پا به دنیای دیگر خواهیم گذاشت

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/13:: 7:30 صبح     |     () نظر

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره

صبوری
هدف از ایجاد این وبلاگ احساس وظیفه ایی است که اولا سپاس از خداوند برای توفیق این فرصت برای خودشناسی در کنار استاد و معلمی که مرا تا ابد بنده خدا کرده و دوم برای آن حتی تویی که نیازمند و طالب کشف ومکاشفه وبنده گی نظم و هماهنگی و هارمونی هستی.در ضمن آنچه مینویسم فقط نظرات شخصی است و هیچگاه بی احترامی و هتک حرمت به هیچ دینی در مرام من وجود نداردکه من عاشق تمام پیامبران خداوند بلاخص حضرت محمد (ص) هستم وهرکسی کوچکترین بی احترامی به اعتقادات و باورهای انسان کنداز خدا پرستی دور است ,اگر دیدگاه من با شما یکی نیست این به دلیل تفاوتی است که در اندیشهای ماست وهیچ چیز دیگری نیست ودر این راه ما هم سفرانی همراه به سمت خداوند هستیم و در این راه من محتاج راهنمایی های شما انسان بزرگ هستم
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها