سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زینت بخش مرد، دانش و بردباری اوست . [امام علی علیه السلام]

جدیدا وقتی دعا بر زبانم جاری میشود و میگویم خدایا .......در همین کلمه خدایا می ماند , نگاه که میکنم و خوب که می بینم ,می بینم آنچه را طلب کرده بودم را گرفته ام ,زبانم به سپاس باز میشوذ,خداوند پیش آ پیش آنچه را که میخواهیم را به ما داده و زمانی که دعا بر زبان جاری میشود ,در واقع ,خداوند میخواهد این آگاهی را به انسان بدهد که دریافت کردی ,وانسان,سپاس میگذارد,جاری شدن دعا بر زبان ,نشانه ایی است از آگاه شدن دریافت,حتی اگر آنچه را که طلب کردیم و در آن لحظه موجود نمی بینیم, که باز خودش نوعی دریافت است, دریافت نکردن هم نوعی دریافت است, خداوند دانا, میداند خیر و صلاح انسان در چیست ,این خود نوعی ارتباط است, دعا عاملی است واسطه, بین انسان و خداوند.ما پیش از طلب دریافت کرده ایم , زمان دعا , زمان سپاس گذاری است .

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/6:: 8:49 صبح     |     () نظر

در تمام دنیارسم شده که مردم در به در دنبال آزادی هستند ,وحتی امیدوارند که مثلا آزادی را دیگری برای آنها به ارمغان بیاورد ,در واقع آزادی حسی است درونی که محصول و نتیجه خودکاوی و خودشناسی است,وهیچ جایگاه بیرونی ندارد وهیچ کسی نمی تواند به دیگری آزادی را هدیه بدهد, در اثر به زیر سوال بردن باورها و تعلیم و تربیت و فرهنگ و اعتقادات و ........که در اثر, فرآیند, حرکت در این راه ,زیر نظر یک استاد روحانی ,نتیجه ایی و محصولی درونی بدست می آید, که این حس را به آزادی تعبیر میکنیم ,ولی آنچه مردم دنیا میخواهند آزادی نیست بلکه ,رعایت حق و حقوق از طرف هم نوع خودش است ,اساس هر ناراحتی که در این دنیا وجود دارد,رعایت نکردن دادگری و انصاف است ,همه ما به دنبال دادگری هستیم و درک و فهم آن ,آگاهی زیادی برایمان به ارمغان میاورد ,انسان امروزی میخواهد, تمام نعمت های خداوند, که به رایگان در اختیار بشر است, به صورت درست در اختیار همه باشد ,تلاش, برای به رسمیت شناختن حق زندگی انسان ,که به آزادی تعبیر نادرستی است ,انسان امروز نمیخواهد یکی گرسنه باشد و دیگری از متورم شدن مواهب خداوند نمی داند چه کند. کسی که به آزادی درونی رسیده ,در بیرون دست به هر کاری نمی زند و نظم و دیسیپلین و محدویت از ارکان زندگی او می شود ولی کسی که به آزادی درونی نرسیده در بیرون دست به هر کاری میزند و انسانیت را زیر پا میگذارد ودست به تخریب میزند .

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/5:: 8:46 صبح     |     () نظر

یکی از اصولی که در این دنیا جاری است و یکی از ارکان نظم میباشد صلح است, که اگر ما در زندگی عملی خودمان آنرارعایت نکنیم و خودمان را به آن نظم و دیسیپلین ندهیم, دچار بی نظمی و خشونت میشویم, درک معنای صلح و اینکه صلح از ما چه میخواهد, انسان را از اسارت خشونت آزاد میکند, خشم وخشنونت تجربه ای است از نبود صلح ,که در واقع ,انسان گرفتار خشونت, انسانی است که دچار بیماری است, و درست مثل کسی است که ,بهداشت روحی را زیر پا گذاشته است و احتیاج به درمان دارد, ما بایستی نظم را بشناسیم و خود را با آن آرام آرام هماهنگ کنیم

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/5:: 8:44 صبح     |     () نظر

ما دو نوع بهداشت در زندگی داریم بهداشت جسمانی و بهداشت روحی که هر کدام با دیگری متفاوت است به طور مثال وقتی مسواک میزنیم بهداشت جسمانی را رعایت میکنیم رعایت بهداشت جسمانی سلامت را به انسان هدیه میدهد یعنی رعایت بهداشت جسمانی سلامتی است و درست وقتی نظم و دستورات ادیان را که مطابق با حقیقت هستند به طور مثال در دنیا آنچه که حقیقت دارد صلح است وقتی تسلیم این نظم الاهی میشویم در واقع بهداشت روحی را داریم رعایت میکنیم و محصول رعایت بهداشت روحانی آرامش است که در واقع سلامتی روحی است ولی به انسانی که این بهداشت را رعایت می کند روحانی تلقی نمی کنند

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/4:: 9:12 عصر     |     () نظر

خقیقت اصل است پس حقیقت را پیدا کنیم تنها راه نجات کشف حقیقت است بطور مثال تاریکی و روشنایی را در نظر بگیریم کدام اصل هستند تاریکی را میتوان با روشنی از بین برد ولی روشنی را با هیچ چیزی نمی توان از بین برد وقتی تاریکی است دلیلش نبود روشنی است اصل روشنی است پس اگر ندانیم اصل و حقیقت چیست شاید خود را سرگرم توهم کنیم و عمری در رنج که خود دلیل نبود اصلی دیگر است طی کنیم

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/4:: 9:10 عصر     |     () نظر

در دوران کودکی ,مربی خود را درست میدانسیم و از او آموختیم و آموزش دیدیم ,وآرام آرام باورمان در رابطه با خودمان و بیرون از خودمان شکل گرفت ودر طول زندگی هم کارهایی در اثبات درست بودن این آموختها که الان تبدیل به باورهای سختی شده اند,تعصب, که از این پدیدهاست ,در ماشکل گرفت,امروز ما از طریق اعتقادات و باورهایمان زندگی را معنا میکنیم ,و کاری هم به خدا نداریم که اصل چیست ,نظم چیست,قوانین که هیچ ربطی به باورها واعتقادات ما ندارندما آنها را اصل قرار داده و عمل میکنیم و همیشه گرفتار برداشت نتایج حاصل از آنچه را کاشتیم هستیم,یکی از اصول نظم را درطبیعت میتوانیم ببینیم ,مثلا همه میدانیم وقتی دانه گندمی در زمین بکاریم از آن گندم به عمل میاید و امکان ندارداز آن برنج به عمل بیاید,میبینیم که این قانون در تمام هستی یکسان عمل میکند و هیچ ربطی به باور واعتقادات ما ندارد ,شناخت نظم و قوانین خداوند که در هستی جاری است و رعایت وتسلیم بودن به آنهااساس آرامش است , بدی, بدی می آورد و خوبی, خوبی .

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/3:: 10:6 عصر     |     () نظر

در دنیا سه نوع انسان زندگی میکنند.
1- نوع اول,انسانی که نمی داند,ونمی داندکه نمی داند,این نوع در سطحی از
ظلمت و تاریکی قرار دارند که با معلم درست,وهدایت درست از سطح تاریکی
به نور هدایت میشوند.
2-نوع دوم,انسانی که نمی داند,ولی می پندارد که می داند,این نوع در سطح
ظلمت و تاریکی عمیق تری نسبت به نوع اول قرار دارندکه هر چقدر توهم
دانایی در آنها زیادتر باشد ,در تاریکی بیشتری فرو رفته اند و کور و کر هستند
وسخت به طرف نور هدایت میشوند.
3-نوع سوم, انسانی که نمی داند,ولی می داند که نمی داند, این گروه چون به
نادانی خود واقف هستند و همیشه بر آن اعتراف دارند به طرف دانایی
میروند و همیشه یک روند رشد دارند ولی متوقف نمی شوند .

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/3:: 8:40 صبح     |     () نظر

در دنیا هر کسی بدنبال مستی است ,با موادمخدر ,با مشروب ,با سکس ,با پول و ثروت و مقام و ........... هزاران وسیایل مادی میخواهند وارد حیطه روحانی شوند و این غیر ممکن است ,مستی یک دروازه دارد و آن ,خودشناسی, است,با وسایل مادی نمی توان وارد حیطه رحانیت شد ,شادی , آرامش,صلح,عدالت,عشق,آگاهی,رضایت,......اینها مادی نیستند که با مادیات قابل دست یابی باشند ,پس بایستی از طریق و روشی دیگری به آنها رسید ,مادیات جایگاه خودش را دارد و در نیازمندی بشر به مادیات هیچ بحث نیست ,مستی را به نوعی از خود بی خود شدن تعبیر کرده اند,تنها عاملی که باعث میشود ما در حالت مستی و هوشیاری, که بیداری است,نرسیم خودمان هستیم ,خود را بشناسیم ,با شناخت خودمان که فرآیندی است که تا آخرعمر ادامه دارد ,ما وارد حیطه حقیقت میشویم که حاصل این ورود مستی است ,این مستی حاصل تلاش در خودشناسی است ,با این تلاش, انسان از خواب غفلت, بیدار میشود ,آزادی حاصل این بیداری است ,شادی و آرامش و عدالت وعشق و.........حاصل ونتیجه این بیداری است ,هر چقدراین ,خود, را بشناسیم و از میانش برداریم مست تر میشویم.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/3:: 8:37 صبح     |     () نظر

شرایط کار درست را میبایست آموخت,یکی از شرایط کار درست, این است که انسان کاری را که میکند با نیت و قصد هماهنگی با خداوند و هستی باشد,آنچه که خداوند به انسان داده بی شرط و شروط داده ,شرط و شروط اصلا جزیی از قانون و نظم الاهی نیست,شرط یکی از ارکان بی نظمی زندگی ما و یکی از ارکان بیماری روانی ماست,حذف کردن هر شرطی از زندگی , سلامتی را به ما باز میگرداند,بزرگی مثال میزد که, درشهری دو شهروند که یکی بسیار فقیر بود و دیگری بسیار ثروتمند زندگی میکردند,روزی مرد ثروتمند تصمیم میگیرد به مرد فقیر کمک کند وسرمایه ایی به آن میدهد, ومردفقیردر اثر تلاش به ثروتی میرسد و مرد ثروتمند در اثر حوادث ثروت خود را ازدست میدهد و فیقر میشود,حالا جای هر دو کاملا با هم عوض شده فقیر قبلی ,ثروتمند فعلی و ثروتمند قبلی, فقیر فعلی, روزی در راه هر دو همدیگر را میبینند ,بدون اینکه کلامی بین آنها ردوبدل شود, اگر حتی در ذهن خودشان این فکر خطور کند که ,ای کاش کمکی که به او کردم یادش می آمد و او هم کمکی به من میکرد و یا روزی آن مرد به من کمک کرد و حالا من هم بایستی به او کمک کنم,بدون صحبت و فقط جاری بودن این افکار در ذهن ,هر کاری که در این رابطه قبلا انجام شده و یا الان صورت بگیرد شرطی است و هماهنگ با مرام هستی و خداوند نیست,وکار با شرط انجام گرفته ,پس, پیش ازکلام, قصد و نیت ما برای کاری, تعیین کننده درستی کار ماست.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/2:: 8:52 عصر     |     () نظر

وقتی وارد حیطه معنا میشویم دیگر هر , کلمه, وجود مستقلی برای خودش دارد با معنا کردن کلمه ,آرام آرام تو, خود کلمه میشوی ,واین کلمه میتواند هر چیزی باشد,کلمه در تو حظور پیدا میکند و به حرکت در می آید و از طریق جسم من و تو جسمیت می یابد,ازقوه به فعل در می آید,ولی وقتی کلمه تکرار میشود و کلمه ایی را تکرار میکنیم ,من و تو غیر از آن کلمه ایم فقط تکرار کننده ایم درست مثل طوطی. فهم هر کلمه برای ما نسبی است,امروز آنرا یک طور درک میکنیم و فردا طوری دیگر و این در واقع قدم گذاشتن به نو شدن است,هربار نو و نوتر شدن,کلمه یک چیز زنده ایی است که میتواند موضوع تحقیق ما باشد, مثلا کلمه محبت,عدالت,آزادی,عشق و هزاران کلمات دیگر که میتواند اهداف روحانی ما باشند,وقتی شروع کردیم به معنا, در واقع تازه وارد حیطه معنا شدیم,ارتباط و شناخت و معرفت و تجربه تازه شروع میشوند از تکرار به سمت نو شدن قدم میگذاریم.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط صبوری 89/5/2:: 8:50 عصر     |     () نظر

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره

صبوری
هدف از ایجاد این وبلاگ احساس وظیفه ایی است که اولا سپاس از خداوند برای توفیق این فرصت برای خودشناسی در کنار استاد و معلمی که مرا تا ابد بنده خدا کرده و دوم برای آن حتی تویی که نیازمند و طالب کشف ومکاشفه وبنده گی نظم و هماهنگی و هارمونی هستی.در ضمن آنچه مینویسم فقط نظرات شخصی است و هیچگاه بی احترامی و هتک حرمت به هیچ دینی در مرام من وجود نداردکه من عاشق تمام پیامبران خداوند بلاخص حضرت محمد (ص) هستم وهرکسی کوچکترین بی احترامی به اعتقادات و باورهای انسان کنداز خدا پرستی دور است ,اگر دیدگاه من با شما یکی نیست این به دلیل تفاوتی است که در اندیشهای ماست وهیچ چیز دیگری نیست ودر این راه ما هم سفرانی همراه به سمت خداوند هستیم و در این راه من محتاج راهنمایی های شما انسان بزرگ هستم
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها